افزونه جلالی را نصب کنید. Wednesday, 1 May , 2024

مرگ رستم، داستان برادرکشی

  • کد خبر : 12439
  • 02 خرداد 1402 - 11:34
مرگ رستم، داستان برادرکشی

طلوع بم- بهنام خداشناس: داستان های منظوم شاهنامه بر خلاف تصور عموم، مجموعه ای بزرگ از شکل گیری روابط در سطوح خاص اجتماعی است همچنین بر هم خوردن این روابط را از سطح خانوادگی گرفته تا سطح بین الملل پوشش می دهد. فردوسی تلاش می کند با بیان داستان گون روایت ها، الگوهای مختص به […]

طلوع بم- بهنام خداشناس: داستان های منظوم شاهنامه بر خلاف تصور عموم، مجموعه ای بزرگ از شکل گیری روابط در سطوح خاص اجتماعی است همچنین بر هم خوردن این روابط را از سطح خانوادگی گرفته تا سطح بین الملل پوشش می دهد.
فردوسی تلاش می کند با بیان داستان گون روایت ها، الگوهای مختص به خود را با زبانی شیوا و زیبا بیان کند.
الگوهایی که با دقت در آنها می توان روند رخدادهای گوناگون رزمی ، بزنی ، حماسی ، عاشقانه و کینه توزانه داستان های شاهنامه را بهتر و عمیق تر درک کرد‌
فصل جدید محفل های شاهنامه خوانی بهاره بم در سال ۱۴۰۲ در حال شروع شد که داستان به حیله شغاد و مرگ رستم رسیده است.
رستم، چهره محبوب فردوسی که با همه بزرگی و مردانگی و مرزداری و ایران داریش، خصیصه های متعارف انسانی را نیز دارا می باشد. شخصیتی که عاشقی کرده، جنگیده و گره های کور ایرانشهر را با نیروی بازو و عقل خود به سرانجام رسانده است.
در یکی از آخرین جنگاوری های رستم دستان، او در نهایت با نیرنگ گشتاسپ، پدر اسپندیار مجبور به کشتن اسپندیار می شود. پیروزی که از قبل، سیمرغ چاره گو عواقب بدش را به رستم گوشزد کرده است.
شغاد برادر ناتنی رستم از مادری بنده زاده زاییده شده و پیشگویان، فرجامی بد را برای خاندان سام و زال و رستم از ناحیه این پسر زیبا و برومند پیش بینی می کنند.
به رسم زمانه، زال، شغاد را پیش شاه کابل می فرستد تا رسم زندگی و جنگاوری را بیاموزد و شاید با اقبال و دعا، آن طالع نحس نیز از خاندانش دور شود. کابلی که از لحاظ سیاسی زیر نظر حکومت سیستان است و باج و خراج می دهد. شغاد بزرگ و جنگاور شده و شاه کابل برای استفاده از موقعیت خوب اجتماعی شغاد او را به دامادی خود بر می گزیند. اما برخلاف انتظار به رسم هرساله این بار هم رستم باج و خراج خود را می ستاند. شاه کابل از این موضوع دلخور شده و با درمیان گذاشتن این موضوع با شغاد همراهی او را برای این قضیه می طلبد. شغاد که به نظر می رسد در یک دوره چندین ساله دچار عقده و حقارتی از طرف خانواده خود شده است ، این موضوع را دست مایه گرفته و طرح قتل رستم را با شاه کابل می ریزد. آن دو تصمیم می گیرند در یک مهمانی و به صورت از پیش تعیین شده دعوای لفظی باهم داشته باشند که باعث شود شغاد قهرگونه به سمت سیستان راهی شود و گله و شکایت خود را از شاه کابل به خاندانش برساند. شاید این گونه رستم را مجاب کنند که به سمت کابل بیاید ، همزمان دستور می دهند که در نخجیرگاه چاه های فراوان کنده و داخلشان پر از تیغ و نیزه کنند. با همین نقشه شغاد به سمت زابل میآید، توهین های شاه کابل را به رستم می رساند،رستم عصبانی تصمیم می‌گیرد که به کابل رفته، شاه آنجا را به زیر کشیده و برادر خود شغاد را به پادشاهی آنجا برساند. اما آنچه مشخص است این است که شغاد عقده ای که از رستم و خاندانش به دل دارد حتی با اینگونه وعده ها باز نمی شود. شغاد بعد از چند روز که آرامش نسبی در سیستان حاکم شده است رستم را مجاب می کند که نیازی به لشکرکشی نیست و اسم و حضور خود تو رعشه بر کابل می اندازد. رستم می پذیرد. به همراه برادران و سپاهی کوچک راهی کابل می شوند، شاه کابل با نقشه ای از پیش تعیین شده به پیشواز رستم آمده و عذرخواهانه اشتباه خود را به رستم عرضه می کند . رستم این عذرخواهی را می پذیرد و وقتی را در جشنگاهی به بزم و سرور می گذارنند.در حالت سرخوش بزم، شاه کابل به اسم شکار و نخجیرگاه رستم را تطمیع می کند و این گونه رستم راهی قتل گاه می شود. رستم، رخش زواره و همراهان رستم به چاه حیله عقده برادر گرفتار می شوند .
رستم بعد از آن متوجه حیله شده اما زخم های او و رخش بسیار است و دیگر امیدی به زنده ماندن ندارد. اما با ترفندی کمانش را به دست خود شغاد به زه کرده و قبل از مرگ، برادر ناتنی و قاتل خود را با تیر به درخت می دوزد و اینگونه خودش، کین خواهی می کند
خبر مرگ رستم به زال و زابل رسیده و هلهله ای به پا می شود.
زابل به کابل می آید و تشییع باشکوهی برای رستم به راه می افتد. بعد از آن فرامرز لشکر کشیده و شاه کابل و سپاهش را به خاک و خون می کشد.
داغ رستم برای زابل و خاندانش این قدر سنگین است که یک سال زابلیان را در عزا و سیاهپوش باقی می گذارد و هنوز هم این داغ بزرگ از دل رودابه مادر رستم بیرون نرسته و او را به مرز جنون می کشاند. خوشبختانه بعد از گذشت روزها، رودابه این داغ را پذیرفته و به زندگی عادی بر می گردد.
روزگار چنین است و چنین خواهد بود‌. مسیری که از جایی می آییم و به راهی سپری می شویم.
اینگونه پهلوان و مرزدار بزرگ فردوسی، به حیله برادر، راهی جهانی دیگر می شود

لینک کوتاه : https://toluearg.ir/?p=12439

برچسب ها

ثبت دیدگاه

انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.