طلوع ارگ – جدیدترین اثر شعری زندهیاد علیاکبر یعقوبی شاعر وارسته و عارف مسلک بمی که سالها در گمنامی شعر سرود با نام “زلف یار” با مقدمه محمدعلی علومی منتشر شد. از این شاعر بزرگ آثار دیگری با نامهای زینتالاسرار (چاپ دهه ۴۰)، نغمههای شورانگیز، مرثیه محرم و غوغای عشق منتشر شده که به غیر از اولین کتاب، کتابهای بعد با تلاش امیر یعقوبی برادرزاده وی و پس از مرگ آن شادروان گردآوری و تنظیم و منتشر شدهاند. این کتابها را میتوانید در کتابفروشی آقای یعقوبی در خیابان یکطرفه بم تهیه کنید.
در همین زمینه استاد محمد علی علومی نویسنده بمی نیز علاوه بر مقدمهای که در کتاب زلف یار نوشتهاست؛ یادداشتی را نیز در اختیار هفته نامه طلوع بم قرار داده است. این یادداشت را در ادامه بخوانید:
توضیح مقدماتی و ضروری این است که آقای امیر (علیرضا) یعقوبی مجموعهای از اشعار عموی بزرگوار خود را چاپ و منتشر کرده است.
این کار، یعنی گسترش فرهنگ و هنر بی هیچ دریافت هزینه از اشخاص یا نهادها، فی نفس کاری بسیار ارجمند است. آن هم در زمان و زمانهای که خیلیها حتی با کلاهبرداری و حیله گری سعی دارند که هر چند اندک مبلغی بر درآمد خود بیافزایند.
به هر حال اجازه دهید که برویم به سراغ مطلب اصلی، یعنی شرح و توضیح مختصری بر اشعار «زلف یار».
همه ما شرح حال عارفان بزرگ را در متون کهنی همچون «تذکره الاولیا» از عطار یا در دیگر کتابها خوانده و در مواردی حتی شگفت زده شدهایم. اما مطلب از این قرار است که ما یکی از همان نمونههای نادر را در روزگار معاصر کنار خود داشتیم.
امّا متاسفانه عموما او را ندیدیم و دریغا که هنوز نیز او را ندیدهایم و من در این نوشته میکوشم که با ایجاز و اختصار، شرحی از احوالات عرفانی و همچنین زندگانی حیرت آور شادروان علی اکبر یعقوبی داشته باشم.
هر چند که بنا به قول و تعبیر مولانا:
«هرچه گویم عشق را شرح و بیان چون به گفت آیم خجل باشم از آن»
باری به هر حال شادروان یعقوبی دوران کودکی بسیار دشواری داشته است. کودکی ایشان مصادف با جنگ دوّم جهانی و عواقب آن در ایران نظیر قحطی و رواج انواع بیماریهای واگیردار بود.
علی اکبر در همان اوان خردسالی یتیم و بی سرپرست شده بود و در چنان روزگاری که خانواده ها از عهده سرپرستی فرزندان خود نیز ناتوان بودند، فهمیدن سختی ها و رنج های کودکی یتیم کار دشواری نیست.
باری ایشان فقط تا کلاس دوم دبستان درس خواند و سپس ناچار میشود که برای گذران زندگی روزمره خود و یاری به خواهر و برادران خردسال تر از خود به بیگاری نزد اربابان بی مروّت بپردازد.
احتمالاً آن همه دشواریها در ایام کودکی، در نگرش بزرگسالی شادروان علی اکبر یعقوبی اثراتی داشته است. چنانکه ایشان تا پایان زندگی هیچ، تکرار میکنم که هیچ تعلق و دلبستگی به زندگی و مافیای جهان نداشت. مجرد زیست و این تجرد در معنای گسترده اش جدایی از جاه و مقام، نان و ثروت نیز هست.
باری به هر حال، شگفت انگیز است که شادروان علی اکبر یعقوبی، هرچند تحصیلات مدرسهای نداشت اما باز بنا به تعبیر حافظ:
«نگار ما که به مکتب نرفت و خط ننوشت/به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد»
ایشان همچون عارفان قدیم با دقت و بینش فارغ از مدرسه، درباره خیلی از موضوعات مبهم عرفانی، فلسفی و در قالب شعر اظهار عقایدی دارد که بیانگر وحدت وجود است.
برای نمونه در صفحه بیست و یک کتاب، در شعری با عنوان در «مقام توحید» گفته شده است که:
«آن که جز او نیست ذات لامتناهی/خود به ربوبیتش بس است گواهی
خالق خورشید و ماه و ثابت و سیار/باعث نور است و ظلمت است و سیاهی
بارگه کبریا زده به دو عالم/پرچم وحدانیت ز ماه به ماهی …»
اینجانب، در مقاله ای که چند سال قبل در توضیح اشعار شادروان علی اکبر یعقوبی نوشته بودم، ایشان را با غزالی مقایسه کرده و گفته بودم:«اگر غزالی معتقد بود «این جهان نیست هست نما و آن جهان، هستند نیست نماست» با شگفتی فراوان می بینیم که شادروان علی اکبر، همان مفاهیم را در اشعارش چنین می آورد:
«همه جا هست، اوست ناپیدا / همه جمعند از او و او تنها»
بینش یکی است با این تفاوت که غزالی تحصیل کرده بزرگترین و معتبرترین مدارس دوره خود در بغداد و شهرهای مهم دیگر بود و غزالی علاوه بر عقاید فلاسفه مسلمان با عقاید حکیمان یونان نیز به خوبی آشنایی داشت اما بسیار شگفت انگیز است که شادروان علی اکبر اصلاً تحصیلات مدرسه ای زیادی نداشت.
غزالی معتقد بود که حواس ظاهر باعث حجاب میشود و علی اکبر یعقوبی نیز می سراید:
« این حجابات از میان بردار / تا جمال ترا بینیم سیر»
موضوع بسیار مهم در همین بیت این است که حتی حذف حجاب میان سالک و مقصود از سوی خداست. این قول و اعتقاد
یعقوبی حتی در میان عرفا، قول ممتازی است که برای رهرو مباحث عرفانی جایگاهی قائل نیست بلکه از خدا می خواهد که او حجابات را از میان بردارد. شاید شادروان به بعضی از آیههای قرآن نظر داشته که بر این دلالت دارند که خدا هر کس را بخواهد هدایت می کند.
باز غزالی معتقد است که خدا در دل مومن جایگاه دارد و در اقوال اوست که منظور همین دل نیست که پارهای گوشت باشد بلکه دل روحانی منظور است و در موافقت با عقاید غزالی است که شادروان علی اکبر سروده است:
« آن دلی کو از ندا ها دور نیست گویمت کمتر ز کوه طور نیست
ای خداجو، او ترا محجور نیست القریب القریب الاتفاق، الوصال الوصال …»
نکته مشترک در میان عرفا شور و شوق آنهاست. مثلاً این شعر از شادروان یعقوبی (جهان آشوب) همان شور و شوق غزلهای مولوی را دارد وقتی که علی اکبر می سراید:
دل اگر پر ز صفایت نکنم پس چه کنم؟
نفس اماره فدایت نکنم پس چه کنم ؟
کاروان وار تو از خاطر من میگذری
چون جرس ناله برایت نکنم پس چه کنم؟
یا این شعر که لطافت و شور و حرارت اشعار سعدی را به یاد می آورد:
«بگذار تا بنالم چون قلب داغداران
از جور این زمانه از شهر نابکاران
با غافلان و مستان اسرار حق مگوئید
این رمز همچو رازیست در بین هوشیاران
صد بار اگر بسوزد با سوز او بسازم
پیوند نگسلانند هرگز امیدواران
خواهی اگر ببینی آن را که بی نظیر است
بنگر به کوه و دشت و مرغزاران
کلام آخر، بیتردید باید سپاسگزار امیر یعقوبی باشیم. شادروان «جهان آشوب» اشعار خود را نه برای انتشار، بلکه برای دل عارف و بی قرار خود می سرود. آن چه را که من شاهد و گواه بودم، این بود که امیر، حجم زیادی از دست نوشتههای پراکنده اشعار عموی بزرگوارش را گردآوری می نمود. خیلی وقتها ادامه شعر گم گشته بود و امیر یعقوبی، با شوق و حوصله فراوان بقیه شعر را در آن همه کاغذهای دست نوشتهها پیدا میکرد. اشعار را دوباره رونویسی کرده و به آنها نظم و ترتیب می داد.
آن همه کوشیدنهای فراوان و خستگیناپذیر امیر یعقوبی، دیوان «زلف یار» شده است که شخصا بر این باورم نه الان که همه گرفتار زندگی شده اند، بلکه در آینده ای نزدیک مورد بررسی و واکاوی خیلی از شاعران و استادان ادبیات قرار خواهد گرفت.