طلوع بم – معصومه کمال الدینی: آدینه ۵ دیماه ۸۲ لالایی مادر زمین، فرزندانش را به خوابی آرام و شیرین فرو برده برد. زمینی که سالها با حاصلخیزی و مهربانی با ساکنیناش درختان نخل و مرکبات رنگارنگی را به آنها هدیه داده بود. زمینی که همیاری و همدلیاش را با قناتهای پرآب، بادهای شمالی، درختان سبز، بوی عطر بهار نارنج و روستاهای زیبایش، عشقش را بارها به مردم کویر ثابت کرده بود اما چه شد که ناگهان با وجود لرزشهایی هشدارآمیز در روزهای قبل از فاجعه بزرگ پنجم دیماه به واسطه نقص در اطلاعرسانی رسانههای رسمی و محلی و عدم ثبت پیشلرزهها نتوانست عزیزانش را محافظت کند؟
یا چرا با وجود باورهای قدیمی مردم بم نسبت به محکم بودن خانههای قدیمی خشت و گلی با سقفهای گنبدی سازگار با اقلیم و آب و هوای کویری بم، این ساختمانها نیز نتوانستند از جان آدمهایی که شبها زیر سقفشان سر به بالین گذاشته و روزها سرود زندگی و عشق با عزیزانشان را سر میدادند محافظت کند؟ یا لرزش شدید گسل بروات و بم، بزرگترین سازه خشت و گلی جهان و همسایه مهربان شهر، ارگ بم را که نماد استواری و عدم خرابی شهر بم طی سالیان دراز بوده است را تخریب کرد. ارگی که در باور عامیانه شهر بواسطه همدلی در رنج مشترک و خرابی ۹۰ درصد شهر، مظلومانه فروریخت تا شاهد ضجههای زنان و کودکان و مردان شهرش نباشد.
بم را چه شد که ناگهان نه ساختمانهای خشت و گلیاش که ساختمانهای مدرن با معماری جدیدتر نیز با یک مخاطره طبیعی ۷/۶ ریشتری درهم شکستند و بیش از ۳۰ هزار نفر از انسانهای متعلق به یک خانواده و گروه اجتماعی به زیرخاک فرورفتند.
میتوان به جرات در پاسخ به این سوالات اینگونه گفت که مقصر اصلی فاجعه بم، صرفا زمین لرزه نبوده است. بم قربانی عوامل زمینهای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و عدم رشد کافی مدیریت بحران در کشورمان شد. قربانیای که با مرگ و رنج خود، عاملی برای گسترش فناوریهای علمی زلزله شناسی، مدیریت بحران متکی به گرایشهای سنتی، ایجاد مدیریت اجتماع محور بحران و پیشرفت مداخلات روانی-اجتماعی در کشورمان ایران شد. مرگی که با خود زندگیهای بعدی را نجات داد گرچه همچنان بعد از زلزله بم در اهر، ورزقان و ازگله کرمانشاه ما باز هم غافلگیر شدیم و شاهد تاثیرات نقصها و مشکلات مدیریت بحران بودهایم.
به غیر از عوامل زمینهای افزایش آسیبپذیری فیزیکی و سازهای زلزله بم، ما در شهر و در میان بازماندگان شاهد افزایش مشکلات احساسی و آسیبهای روانی-اجتماعی بودیم که همه گروههای اجتماعی را در برمی گرفت و گروههایی چون زنان و کودکان و سالمندان را بیشتر. مردمی که به ناگهان عزیزانشان، دارایی و سرپناهشان، ارگ، شبکه خویشاوندی، عشق و امید به زندگیشان با سپری شدن روزها در چادرهای بیاحساس و نماد بیخانمانی کم شده بود یا حتی از دست رفته بود. خانوادههایی که بعد از زلزله جای مرکزیت و مستقل بودن خود را با خانوادههای جمعی و زندگیهای دسته جمعی عوض کرده و برای ادامه بقا و زنده ماندن چارهای جز زیستن در کنار یکدیگر نداشتند. اما سهم بروز احساسات و تخلیه روانی و هیجانی و زندگی زناشوییشان را از دست داده بودند. سهمی که با اندک مداخله روانی- اجتماعی انجام شده در بم نیز رنگ امید به خود نگرفته بود.
خانواده هایی اصیل با داشتن فرهنگی غنی و مهمان نوازی گرمشان برای اولین بار واژه خانواده مهاجر اجباری را درک کرده بودند. مهاجرت اجباری به شهرهای اطراف و زیستن در خانههای خویشاندان و یا شهروندان مهربان شهرهای مجاور که مرهمی بر دردهایشان بود و یا بر عکس پرداخت اجارهبهای سنگین و یا عدم اجاره منزل به بازماندگان زلزله بم که نشان از عدم همدلی و مشارکت اجتماعی بعضی شهرهای اطرف بم داشت و رنجی که از شنیدن این جمله تحمل می کردند که اگر بمی هستید ما خانهمان را به شما اجاره نمی دهیم.
زنان و یا دخترانی که به واسطه فوت والدین یا همسرانشان برای اولین بار تجربه مفاهیم اجتماعی سرپرست خانوار یا خودسرپرست را پیدا کردند و نمیدانستند باید برای حل مشکلاتشان به کجا و چه کسانی مراجعه کنند و مهمتر از آن به چه کسانی برای دریافت همیاری و کمک اعتماد کنند که بواسطه زن بودن و تنهاییشان کلاه اقتصادی بر سرشان نگذارند و یا دچار رنجهای دیگر نشوند. چیزی که ما در همه بحرانهای طبیعی با آن مواجه هستیم کاهش اعتماد اجتماعی به عنوان یک شاخص مهم در میزان سرمایه اجتماعی اجتماعات بحران زده است.
زنان این نیروی محرکه جامعه بحران زده و همیار مناسب در مدیریت اجتماع محور بحرانها، در بم بر اساس منطقه سکونت، نوع شغل، وضعیت تحصیلی، اقتصاد خانواده و… تجارب اجتماعی و روانی متفاوتی نسبت به یکدیگر داشتهاند. گروهی افسردگی و رنج را تحمل کرده و هنوز هم درگیر آن هستند و گروهی دیگر با تابآوری فردی و آموزشهای محلی و نهادهایی مانند موسسه خیریه همراهان بم یا انگیزههای روانی فردی اقدام به کارآفرینی و یا مشارکت اجتماعی برای زیستن بهتر داشتهاند. گروهی توانستند تنها زندگی کردن و مقاوم بودن را بیاموزند و ادامه تحصیل بدهند یا با همسری مناسب و شایسته آشنا شده و صاحب زندگی و فرزندان شوند. اما گروهی به اجبار ناشی از فقر اقتصادی و معیشتی خانواده یا مرگ نان آور خانواده و یا فشارهای اجتماعی برای گروه زنان تنها، همسر مردانی مسن، متاهل و یا ناشایست شده و رنجی دیگر را تحمل کردهاند. آیا این زنان صرفا قضاوت شده و یا به شیوهای یکسان در سیستم حمایت روانی-اجتماعی و مداخلات سازمانهای ذیربط دیده شدند و یا برای عوامل زمینهای اجتماعی-اقتصادی افزایش آسیبهای اجتماعی و روانی آنها هم نقشی دیده شده است؟
تابآوریای که میتوانست حین و بعد از فاجعه بحران زلزله بم و هم اکنون نیز از طریق مربیان آموزش دیده مهارتهای زندگی، کنترل استرس، خشم، مهارتهای زناشویی و کاهش افسردگیهای روانی قویتر عمل کند و آموخته شود؛ چرا که بعضی تحقیقات در بم نشان داد زنان بمی که بواسطه آموزش، حمایت خانوادگی و پیوند خویشاوندی توانسته بودند
تاب آوری بیشتری از خود نشان دهند در انتخاب استراتژیهای مقابلهای با رنج و مرگ عزیزان و آسیبهای فیزیکی از دست دادن شغل و تحصیلات و… منطقیتر رفتار کنند و کمتر دچار اختلالاتی چون افسردگی و یا انتخاب راه حلهای نامناسبی چون مصرف خودسرانه داروهای آرامبخش یا موادمخدر سنتی یا صنعتی یا حتی افکار خودکشی شدند.
ما که در مدیریت اجتماع محور بحرانها ادعای بیشتری داریم، مسئولیت بیشتری در بازسازی روانی-اجتماعی بازماندگان زلزله بم، ازگله کرمانشاه و دیگر شهرهای آسیب دیده از زلزلههای مخرب خواهیم داشت. امروز شهر بم از نظر فیزیکی در مرحله خوبی از استانداردهای سازهای در برابر زلزله است. گرچه خانههایی با معماری مدرن جایگزین خانهباغهای سنتی شهر و تغییر چهره زیست محیطی بم شده است. گرچه به نظر می رسد تغییرات سازهای شهر بم صرفا به دلیل تخریب شهر در زلزله بم نبوده و لزوما شهر بم مانند همه شهرهای دیگر شاهد این تغییرات خواهد بود اما زلزله در این تغییر زیست محیط نقش مهمی ایفا کرده است.
امروز بعد از گذر سالها کمی مکث کنیم؛ هم به عنوان مسئول شهری، هم شهروند در هر نقشی که هستیم حتی اگر در شهرمان نیز حضور نداشته باشیم از خودمان بپرسیم چقدر برای شناختن شهر و فرهنگ بم به جوانان ۱۷ سالهای که دیگر تنها در عکسهای قدیمی آلبومهای پدربزرگ و مادربزرگ شهر قدیمی شان را میبینند آن هم اگر آلبوم ها زیر خاک نباشند تلاش میکنیم؟
چقدر در شناسایی نیازهای گروههای در معرض آسیب بیشتر مناطق فقیرتر و حاشیه نشین و ارایه راهحلهای کاربردی مانند تاسیس کارگاههای صنایع دستی یا نساجی و … برای زنان و مردان بیکار مستعد آسیب اقدامات راهبردی و اجتماع محور انجام دادهایم؟ چقدر در مدارس و مساجد شهرمان مهارتهای کنترل خشم و استرس و مهارت زندگی سالمتر آموزش دادهایم؟ آیا خبری از کودکانی که در زلزله بم بدون پدر و مادر و نزد خویشاوندان یا پدربزرگ و مادربزرگشان زندگی کردهاند داریم؟ آیا توانمندیهای آنان را تقدیر کردهایم؟ آیا ناتوانی آنها را در مواجه با مشکلاتشان درک کرده و تنهایشان نگذاشتهایم؟!
آیا برای معلولان زلزله بم و سالمندانی که فرهنگ بم را زنده نگه داشتهاند فکری کردهایم از طراحی خیابان، ورودی بانکها و پاساژ گرفته تا فرودگاه شهر بم که بواسطه مدل هواپیمای آن توانایی جابجایی معلولان، ضایعه نخاعی یا هر فرد دیگر دارای مشکلات حرکتی را ندارد؟
هفدهمین سالگرد زلزله بم هم تمام شد. بم شهری است که نیاز به بازاندیشی در روابط اجتماعی و تاثیرات مخاطرات طبیعی در روند زندگی اجتماعی افراد را در جامعه علمی کشور پررنگتر کرد. شهری که همچنان میتواند بستر مهمی در افزایش آگاهی و علم ما نسبت به بسیاری از نقصهایمان در مدیریت بحران باشد. شهری که دوستش داریم و دوستمان دارد. زنده است و زنده خواهد ماند. یاد عزیزانمان گرامی و روحشان شاد.
چاپ شده در شماره ۲۴۴ هفته نامه طلوع بم