طلوع بم: فواد توحیدی نوازنده کرمانی و پژوهشگر موسیقی سنتی و نواحی در توصیف بیژن بهکام مینویسد: «به شخصه معتقدم در ژانر خودش بیهمتاست. مردی تنها و با اراده که بیپشتوانه، موسیقی را همسفر خود کرد و آواهای خود را بی ریا و بی تکلف به گوش مخاطبان ایرانی و غیرایرانی رساند و امروز مقیم آلونکی در شهر بم منتظر رسیدن روزهای بهتر چشم به پنجره دوخته مانند همه ما.»
یک سالی است که آقای بهکام مجددا به بم بازگشته و در شهر دوم خودش سکونت پیدا کرده است. در این مدت در برخی محافل هنری و فرهنگی شهر نیز به صورت افتخاری به اجرا پرداخته و هنر والای موسیقی ایرانی را بدون چشمداشت در اختیار شهروندان و علاقهمندان قرار داده است. در عین حال او در گفتوگو با خبرنگار طلوع بم به بیتوجهیهایی نسبت به اوضاع نامساعد زندگی هنری و مالیاش و عدم حمایتها گلایهمند است. وی از هفت سالگی موسیقی را فراگرفته و حدود نیم قرن زندگی خود را با عشق به موسیقی گذرانده و همیشه در پی اشاعه موسیقی سنتی و آموزش بوده است و حقیقتا این وضعیت در شان یک هنرمند باسابقه موسیقی نیست و این قبیل هنرمندان باید از سوی متولیان فرهنگی و مسئولان بمی مورد توجه و حمایت بیشتری قرار گیرند.
ضمن سپاس از آقای بهکام برای اینکه وقت خود را در اختیار طلوع بم قرار دادند و با حضور در دفتر هفتهنامه طلوع بم به گفتوگو پرداختند، آنچه که در ادامه میخوانید خلاصهای از مصاحبه فواد توحیدی در مجله سرمشق کرمان با آقای بهکام است که به شما خوانندگان ارجمند کمک میکند تا به طور کلی و اجمالی این هنرمند چیرهدست را بیشتر بشناسید و با کارنامه هنری وی آشنا شوید. ناگفته نماند که بیژن بهکام سوابق زیاد و اطلاعات بالایی در خصوص موسیقی سنتی و ژانر مخصوص به خودش یعنی موسیقی کوچهبازاری و خیابانی دارد که همه آنها در یک گفتوگوی یک ساعته و این مصاحبه قابل عرضه نیست. همچنین امیدواریم که این هنرمند باسابقه به زودی کلاسهای آموزشی خود را در بم آغاز کند. وی در سال ۷۰ پس از بازگشتش از دوبی به کرمان در اولین انتخابات کانون موسیقی کرمان بیشترین رای را کسب کرد و مسئول امور هنری این کانون شد. او از سال ۱۳۵۴ در بزرگترین آموزشگاههای آن زمان یعنی سرای هنر و چکاوک به آموزش پرداخته است و خانه موسیقی ایران نیز این آموزش را تایید رسمی کرده است. علاوه بر ایران، وی همچنین حدود بیست سال از عمر خود را در ترکیه و امارات زندگی کرده و در آنجا به اجرا و آموزش و ساخت انواع ساز موسیقی پرداخته است. آقای بهکام همچنین در ساخت انواع سازها، ترانه سرایی و خوانندگی نیز چیره دست است.
از خودتان و چگونگی ورودتان به دنیای موسیقی بگویید؟
در سال ۱۳۳۷ در محله گلبازخان کرمان متولد شدم خانه ما در همسایگی منزل آقای ایوب دژاکام بود و همیشه صدای ساز ایشان و خانواده ایشان در گوش ما و اهل محل طنین انداز بود. پدرم که همشهری و دوست آقای دژاکام بود به موسیقی علاقه مند بود ولی ساز نمی نواخت. از کودکی ما را به مکتب ملا فرستاد. خانمی به نام قهاری ملای ما بود. کافی بود یک فتحه یا کسره را جابجا بگوییم که با ترکه انار به جانمان بیفتد. این شد که از ترس عربی و ادبیات و فارسی من خوب شد. آن روزها هم به هر بهانه ای دم خانه ایوب خان می ایستادم و به صدای ویلن و کلارینت و پیانو گوش فرا میدادم. علاوه بر خودشان پسرشان پرویز و دخترشان هم ساز می زدند. از ملودیکا گرفته تا انواع دیگر سازها. آقای دژاکام در فرهنگ و هنر آن زمان با ریاست آقای ارسطو اقتصادی ویلن و کلارینت تدریس میکردند در زمان خدمت سربازی با دیدن دوره های موسیقی مدرک کارشناسی موسیقی گرفته بودند. من در این دوره به صورت گوشی و سینه به سینه نواختن فلوت را شروع کرده بودم پیش ایشان تا اینکه کاخ جوانان در کرمان افتتاح شد و من اولین کسی بودم که در کلاسهای موسیقی آنجا ثبت نام کردم در محل کاخ جوانان میدان باغ ملی امروز بود. نت خوانی را از استاد ممی زاده فرا گرفتم و نواختن کلارینت را هم از ایشان و ایوب خان دژاکام آموختم و در ماه های محرم در تکیه میدان قلعه و فاطمیه ساز میزدم در ۱۱ سالگی مقام اول نوازندگی کلارینت را در کرمان کسب کردم و عازم مسابقات رامسر شدم.
از کی نواختن سنتور و سازهای ایرانی دیگر را آغاز کردید؟
بعد از مسابقات رامسر موسیقی را به صورت جدی تر ادامه دادم و نواختن نی را هم شروع کردم در آن زمان به سادگی نمی شد ساز تهیه کرد برای ساختن نی به جنگل قائم میرفتم و از نی زاری که آنجا بود نی می بریدم و آنقدر نى خراب کردم تا توانستم نی هفت بند خوبی بسازم. در کرمان دو محل برای خرید ساز وجود داشت یکی در مغازه کادو فروشی آقای ابریشمی و دیگری در بازارکرمان مغازه آقای کاهنی که وسایل شکار می فروخت ولی ساز هم گاهی می آورد آقای کاهنی دو نوع سنتور می آورد یکی سنتور ۹ خرک به قیمت ۸۰ تا ۹۰ تومان و سنتور ۱۲ خرک به قیمت ۱۰۰ تا ۱۲۰ تومان. متاسفانه من در دوازده سالگی پدرم را از دست دادم و از نظر مالی در وضعیت خوبی نبودم برای همین سنتور شکسته ای را از آقای ابریشمی خریدم به قیمت ارزان و آن را در خانه تعمیر کردم و این شروع یادگیری ساز سنتور بود. در آن روزها چیزی به نام دیاپازن یا تیونر وجود نداشت و من با کمک سازه ملودیکا سنتور خود را کوک میکردم.
به علت طرز فکر متعصبانه و عقب مانده بعضی از همسایه ها نمی توانستم در اتاق خودم ساز بزنم چون صدای سازم را می شنیدند و بد و بیراه می گفتند. برای همین از ساعت ۷ صبح زیرزمین میرفتم و مشغول کوک کردن و نواختن سنتور میشدم آنقدر در نواختن سنتور بیخود می شدم که گذشت زمان را حس نمی کردم و غروب بدون اینکه چیزی خورده باشم به طبقه بالا می آمدم و تازه میفهمیدم غروب شده است. بعد از فوت پدر با دایی خود به تهران رفتن برای این که بتوانم مخارج خود را دربیاورم در محافل و شب نشینی ها مشغول ساز زدن شدم قبل از اینکه به تهران بیایم از طریق دیدن برنامه های استاد پایور کرده که هفته ای یک بار در تلویزیون اجرا داشتند تا حدی نواختن سنتور را فراگرفته بودم. در تهران روز به روز کار موسیقی ام بیشتر می شد و تعدادی از آهنگ هایی که در آن زمان و در سن ۱۳ سالگی ساخته بودم به آقای پرویز خسروی دادم مانند آهنگ عاشقانه خسته و چند آهنگ دیگر. شبها در سالن تیاتر ساز میزدم و بعد در چند محفل شبانه. کار در محیط سالن های تئاتر را دوست نداشتم و بعد از مدتی دیگر نرفتم. کم کم اجراهای من به سالنهای بالای شهر کشید گروهی را راه انداختم و بیشتر از هنرجویان هنرستان موسیقی استفاده میکردم هم به آنها کمک مالی می شد و هم از آن ردیف و تکنیک های موسیقی را فرا می گرفتم. بعد از مدتی در ظهیرالاسلام به خدمت استاد پایور رسیدم ولی بعد از چند جلسه فهمیدم که افرادی به استاد گفته اند که بهکام در مجالس ساز میزند و خودم از خجالت دیگر نزد استاد نرفتم در سیزده بدر سال ۱۳۵۶ در تلویزیون تعدادی از ساخته هایم را به صورت زنده اجرا کردم و بعد از آن تعدادی از کارهایم را در استودیو ضبط کردم که متاسفانه بعد از انقلاب اکثر آنها از دست رفت. یادم می آید بعد از انقلاب به کرمان آمدم فردی که صاحب استودیو سمیه بود، در محله بازار قدمگاه به من گفت مرا حلال کن خیلی از کارهای تو را به صورت غیرمجاز تکثیر کرده و فروختم. مثل آهنگ زلیخا ترانه صوفیه و غیره. در اوایل انقلاب خلبان میرشکاری پسر خاله آقای حامد احمدی شهید شد من هم آلبومی برای او به نام شهادتت مبارک را منتشر کردم که هنوز یک نسخه از آن را در اختیار دارم بعد از مدتی از کرمان به جیرفت هستم چون مادرم اصالتاً اهل محمدآباد مسکون بود اقوام زیادی در آنجا داشتیم و اولین کلاس موسیقی را در جیرفت راه اندازی کردم و در آنجا با استاد یوسف سلیمی آشنا شدم و تعدادی از آهنگهای محلی مثل نباتم، مروک لال و غیره را نت کردم. بعدها با آقای هوشنگ کردستانی به تهران رفتم و در استودیو صبا و توسط آقای قاسم عابدین کارهایی را با صدای ایشان ضبط کردیم که هنوز ریل های آنها پیش من است تعدادی هنرجوی خوب در جیرفت پرورش دادم از جمله آقای مهدی صدفی و غیره. آقای صدفی در گروه من تک خوانی می کردند.
شما در آزمون باربد هم شرکت کردید؟
بله چهار سال قبل از انقلاب با اینکه در رشته ریاضی تحصیل می کردم بعد از ظهرها در کلاسهای موسیقی سرای هنر و چکاوک مرحوم فروغی کرمانی و بعدها در نینوا موسیقی تدریس میکردم شب ها هم بالاجبار و برای اینکه کسب درآمد در چند محفل عمومی و دو تالار معروف تهران به نام پلازا و کوروش اجرای برنامه داشتم یک سال هم در هتل کنتیننتال آمریکایی مجری ثابت اجرای موسیقی بودم با خوانندگی مرحوم مقدم که از خواننده های خوب رادیو بود یادم هست در آن زمان حقوق من در یک هفته معادل ۴ برابر حقوق پدرم شده بود و اما حضور من در آزمون باربد که برای نخستین بار در تهران برگزار می شد و آن زمان اساتیدی همچون ابتهاج داریوش صفوت شجریان لطفی و برومند در کار بودند و اکثر رقبای من فارغ التحصیل دانشگاه های هنر های زیبا بودند مانند کامکارها جلیل عندلیبی پرویز مشکاتیان و محمدعلی کیانی نژاد از کرمان آقای حسین سالارزاده هم با ساز نی شرکت کرده بودند و به جرات بهترین نوازنده نی در آن آزمون بود ولی آقای کیانی نژاد را انتخاب کردند. یادم می آید آقای حسین سالارزاده اعتراض کرد که کار ما را با شاگردان خودتان به رقابت گذاشته و آنها را در اولویت گذاشتید که متن اعتراض او در روزنامه کیهان چاپ شد قبل از برگزاری آزمون در میدان ارگ تهران کارها را ضبط می کردند و به دست استاد برومند و سایر اساتید می رساندند. محل آزمون اصلی هم در باغ فردوس بود یکی از بزرگترین افتخارات من انتخاب در آزمون باربد بود. متاسفانه به دلیل مشکلاتی که برایم پیش آمد نتوانستند در مرحله بعدی آزمون شرکت کنم.
جالب است چند سال پیش با آقای کیانی نژاد ملاقاتی داشتم. ایشان احوال آقای سالارزاده را گرفتند و گفتند او نابغه نی نوازی کشور بود. از مهاجرت خودتان به خارج از کشور بگویید.
بعد از ازدواجم در سال ۱۳۶۰ به امارات مهاجرت کردم و در دوبی ساکن شدم. در آن زمان اماراتیها از ترس صدام حسین با ایرانی ها رابطه خوبی نداشتند با اینکه خیلی از ساکنان ایرانی تبار بودند ولی اکثر شناسنامه اماراتی گرفته بودند و به قول اماراتی ها وطنی شده بودند من در حدود میدان جمال عبدالناصر خانه داشتم بعد از مدتی در هتل کنتیننتال دبی به طور ثابت مشغول به اجرای موسیقی شدم روزها مشغول تدریس موسیقی و ساخت ساز می شدم و شبها موسیقی اجرا می کردم. حدود ده سال در دبی زندگی کردم و از نظر مالی دوران بسیار خوبی داشتم. تا اینکه در سال ۱۳۷۰ به ایران و کرمان برگشتم و در اولین انتخابات کانون موسیقی کرمان شرکت کردند با بیشترین رای انتخاب شدم در ادامه چندین سال هم در ترکیه مالزی قبرس گرجستان مقیم شدم.
در مورد موسیقی کرمان کمی برایمان بگویید.
موسیقی کرمان از نظر تعداد هنرجو کیفیت تدریس و وجود سازها با کیفیت استودیوهای ضبط موسیقی و اشاعه موسیقی نواحی بسیار پیشرفت کرده است و این مرهون زحمات تدریس و پژوهش افرادی مثل شما است. من با هنرمندان همشهری زیادی در طول زندگی کار کردم حتی در مقطعی در تهران به همراه استاد خلیل برهانی علیرضا بس دست که نوازنده نی بود با درویش جاویدان برنامه ضبط میکردیم. با هنرمندان دیگری هم از جمله آقایان ایزدشناس، فرهنگ درخشانی، استاد سعید و خیلی های دیگر افرادی که در دوره ما موسیقی کار می کردند عبارت بودند از آقایان صدیق، خیامی، سعید، نظیری، خانوم صدیقه صفاکار، حسین سالارزاده، فدایی، ارسطو اقتصادی، بهزاد صورتگر، گواشیری، ایرانمنش، محسن مرکزی، میرحسینی، شفیعی ارجمند، ایلاقی و زنده یاد حشمت ا… بسطامی دربند که به دلیل تحویل ها و چهچهه های عالی ایرج (حسین خواجه امیری) تشبیه و به ایرج بسطامی شهره شد. در سال ۱۳۸۲ به همراه گروهم در میادین مهم شهر کرمان اجرای برنامه داشتم به مناسبت اعیاد شعبانیه تعداد مخاطب برنامه ها شاید در تاریخ کرمان بی سابقه باشد در میدان کوثر و چهار میدان دیگر اجرای کنسرت داشتم در زمینه ساخت سنتور اولین نفر در استان کرمان بودم و بعد از من افرادی به نام دایی، سنتور می ساختند و روی آن ها را با مس تزیین میکرد در ادامه هم جناب شیخ شعاعی سنتور سازی را در کرمان به اوج خود رساند.
کدام ساز را بهتر می نوازید؟
اکثر سازهای بادی را مینوازند ولی بیشتر از هر سازی نوازنده سنتور هستم.
تعریف شما از موسیقی کوچه بازاری چیست؟
شروع موسیقی کوچه بازاری از دوران قاجار بود و به نوعی سرچشمه آن موسیقی روحوضی و موسیقی لوطیان بود ولی از اواخر دوران پهلوی کمی تغییر کرد کمی عربی شد از نظر ریتم و چه از نظر فواصل موسیقایى. البته در ادامه ریتم و ملودی ها دوباره به موسیقی کلاسیک ایرانی نزدیک شد و کم کم هویت ثابت و ملی را پیدا کرد ولی متاسفانه از دهه ۶۰ به بعد در خارج از کشور با کیفیت نازل و اشعار ضعیف اجرا شد و نتوانست به جایگاه واقعی خود برسد یکی از ویژگیهای موسیقی کوچه بازاری این است که ملودی ها ساده اند و پیچیدگیهای موسیقی کلاسیک ایرانی را ندارند و همین خاصیت باعث میشود ملودی ها و اشعار بیشتر در ذهن مخاطب بماند ویژگی دیگر این بود که هر خواننده ای با صدای خودش می توانست به راحتی وارد عرصه خوانندگی شود و بدون اینکه قبل از آن به طور آکادمیک موسیقی کار کرده باشد. امیدوارم بار دیگر آن ژانر از موسیقی به جایگاه واقعی خود برسد
در مورد موسیقی خیابانی چه نظری دارید؟
من سالها در کشورهای مختلف در این ژانر فعالیت داشتم. در کشورهای دیگر اجرای موسیقی خیابانی یک شغل آبرومند و هنرمندانه محسوب میشود و خیلی از بزرگان موسیقی در خیابان هم اجرای موسیقی دارند یادم می آید وقتی در یکی از خیابانهای شهر استانبول ساز میزدم شهرداری به خاطر اینکه از نور شدید آفتاب و باران محفوظ باشم برای من جایگاهی درست کرد متاسفانه در ایران به هنرمندان موسیقی خیابانی به چشم دیگری نگاه می شود و اصلاً به دید یک هنرمند که هنر خود را بی واسطه و بدون تشریفات در اختیار مخاطبان قرار می دهد نگاه نمی شود. وقتی در استانبول بودم از همین راه با بسیاری از بزرگان موسیقی آنجا رابطه دوستی پیدا کردم و تا در منزل امام جمعه استانبول به اجرای موسیقی پرداختم. حرمت هنرمندان در آنجا بیشتر رعایت می شد.
وقتی در تهران بودید با کدام هنرمندان ارتباط هنری داشتید؟
با هنرمندان زیادی از جمله زنده یاد عبدالوهاب شهیدی، جناب فردین، پورى بنایی، جواد یساری، گیتا، بابک رادمنش، ایرج علی آبادی، آشتیانی، عباس قادری، پرویز خسروی و خیلی های دیگر
در چه زمینه ای از موسیقی خود را ماهر تر می دانید؟
در بداهه نوازی. ۵۲ سال موسیقی کار کردم و هر پیشرفتی که داشتم حاصل تلاش خودم بوده است و هیچ پشتیبان و حمایت کننده ای نداشتم. هنوز هم همین است من و موسیقی و تنهایی. در آخر از شما و نشریه سرمشق متشکرم که از من سراغ گرفته اید برای شما آرزوی سربلندی دارم.