بسطامی علاوه بر گروه موسیقی عارف، با گروههای دیگری نظیر دستان به سرپرستی حمید متبسم، گروه همایون به سرپرستی حسین پرنیا، گروه وزیری به سرپرستی کیوان ساکت، گروه نیستان و ارکستر بزرگ محمدرضا درویشی همکاری داشته که ماحصل آنها انتشار آلبومهای ماندگاری نظیر گل پونهها، بوی نوروز، وطن من، مژده بهار، خانه بوی گل گرفت، بیکاروان کولی و…. است.
ایرج بسطامی صدای ماندگار موسیقی سنتی ایران است که در عمر کوتاه خود، نگاه بسیاری از بزرگان موسیقی ایران را به خود جلب کرد؛ اما متاسفانه زلزله دلخراش بم، صدای او را برای همیشه در سن ۴۶ سالگی خاموش کرد. خواهر و برادر این خواننده نامدار، بعد از گذشت ۱۴ سال از مرگ او، همچنان نامش را در بین نسل جوان تسری دادهاند؛ بهگونهای که با برگزاری جشنوارهای بهنام او، به استعدادیابی خوانندگان جوان موسیقی ایران میپردازند.
به بهانه سالروز تولد ایرج بسطامی، با خواهر او فاطمه بسطامی در خصوص زندگی هنری برادرش، تشکیل بنیاد بسطامی و برگزاری جشنواره ایرج بسطامی به گفتوگو پرداختهایم:
چه شد که ایرج به موسیقی روی آورد و زندگی موسیقاییاش از کجا رقم خورد؟
ایرج از ۵سالگی به موسیقی علاقهمند بود، البته شاید یکی از دلایلش این بود که جدِّ پدری ما مرحوم ملاحسینخان که نابینا هم بودند، صدای خوشی داشتند و نوازنده نی بودند. پس از ایشان مرحوم پدربزرگم هدایت بسطامی نیز نوازنده نی بودند و البته که صدای خوبی داشتند و خیلی خوب میخواندند. پس از آن پدرم. این مسئله در خانواده پدری من موروثی بود و طبیعتا ایرج هم ذاتا در خونش این را داشت و تأثیرگذار بود؛ به همین دلیل از ۵سالگی علاقهمند به خواندن بود و پدربزرگ من وقتی صدای ایرج را در کودکی میشنید به پدرم میگفت و سفارش میکرد که ایرج صدا و آینده خوبی خواهد داشت؛ مراقب او باشید.
پدر من در باغچه جلوی منزل ما همیشه مشغول باغداری و سرگرم کارهایی میشد که علاقهمند بود و ضمنا به خواندن هم مشغول میشد و ردیفها را میخواند. ایرج بهدلیل علاقهای که به موسیقی و خصوصا آواز داشت، پشت درختها میایستاد و به صدای پدرم گوش میکرد. کمکم پدرم متوجه شد که ایرج بسیار علاقهمند است، به او نزدیک شد و آرامآرام به او آموزش داد و همین باعث شد که ایرج به این مسیر قدم گذاشت.
خاطرم هست که ایرج به قدری به خواندن علاقه داشت که به یکی از دوستان گفت از من هنگام خواندن عکس بگیرید. سپس یک ریشتراش برقی قدیم که سیمهای فِر داشت را در دست گرفت و با ژست خوانندگی جلوی دوربین دوستش رفت و او هم عکسی گرفت که خیلی جالب بود.
ایرج از همان نوجوانی در برنامههای مختلف هنری شرکت میکرد به اردوهای رامسر میرفت که همیشه هم نفر اول این اردوها بود. با اینکه سن کمی داشت، در گروهی تحت عنوان گروه برادران بسطامی حضور پیدا میکردند. پس از آن ایرج آرامآرام بزرگ شد و فکر میکنم از قبل سن بلوغ میخواند و پدرم همچنان به او تعلیم میداد. پس از آن عمویم، مرحوم یدالله بسطامی، نوازنده تار و ویلن که آن زمان معلم موسیقی در بم بود با ایرج کار میکردند و به دلیل روحیه لطیفشان ایرج به او احساس نزدیکی میکرد و اکثرا ایشان ساز میزد و ایرج میخواند و با هم کار میکردند.
ایرج قبل از انقلاب در گروهی حضور داشت که در رادیو در جشنهای مختلف شرکت میکردند. یک سال قبل از انقلاب بین سالهای ۵۶ تا ۵۷ ایرج از طریق یکی از دوستان خوبمان به نام حسین سالارزاده که بسیار نوازنده خوبی در کرمان بودند، به استاد شجریان معرفی شدند و کلاسهای خود را شروع کردند و ادامه دادند؛ تا جایی که – از آقای مشکاتیان شنیدم – یک روز فرخنده خانم، همسر آقای شجریان به آقای مشکاتیان گفتند که یک جوان شهرستانی به کلاس آمده است که با صدایش غوغا میکند. استاد مشکاتیان گفتند من به آنجا رفتم، اما وارد کلاس نشدم و از پشت در صدای آن خواننده را گوش دادم، وقتی این صدا را شنیدم در یک لحظه گفتم که این صدا با من کار دارد. مدتی که گذشت کلاسهای آقای شجریان هم کنسل شد و سپس با آقای مشکاتیان وارد همکارشد و با آقای ابتهاج و آقای شفیعیکدکنی شعر کار کردند، که نتیجه اول همکاریش با خود آقای مشکاتیان کار «افشاری مرکب» بود.
برادرتان آلبومهای محدودی را منتشر کردند و بیشترین همکاریشان در قالب آلبوم و اجرای صحنهای در داخل و خارج از کشور با آقای مشکاتیان بود.
شروع کار ایرج با آقای مشکاتیان بود که البته یکی از بهترین همکاریها بود، کما اینکه ۵ شب به اجرای صحنهای این کنسرت اختصاص داده شده بود و اساتیدی ازجمله استاد بهاری، استاد صفوت و دیگرانی که در ردیف جلو نشسته بودند، وقتی هیکل نحیف و لاغر ایرج را دیده بودند،گفته بودند که پرویز قصد دارد چه کاری انجام دهد؟ قبل از شنیدن کنسرت فکر نمیکردند ایرج چنین صدایی داشته باشد، پس از اینکه صدای او را شنیدند و ایرج توانسته بود تواناییهای خود را نشان دهد، به خود آقای مشکاتیان گفته بودند که بهترین را نشان دادی. پس از آن این همکاری ادامه یافت.
تمام آهنگسازان به نسبت خوب بودند، اما خاطرم هست که ایرج کارهای آقای مشکاتیان را خیلی راحت و سریع میگرفت و اجرا میکرد، اما کارهای دوستان دیگر را بسیار باید کار میکرد تا چیزی که خودش دوست دارد را در بیاورد. ایرج عادت داشت در تمرین کردن و حتی درس خواندن راه میرفت، واکمن کوچکی داشت و یک روز آنقدر یکی از تصنیفها را که مربوط به آهنگسازی غیر از آقای مشکاتیان بود گوش میکرد و میخواند و مداوم تمرین میکرد که کار او را عصبی کرده بود به طوری که واکمن را به سر خودش کوبید و گفت دیگر روی این کار دارم دیوانه میشوم، خدا کند زودتر جمع شود و چیزی که میخواهم در بیاید.
در واقع وسواس کاری او طوری بود که همیشه آقای مشکاتیان میگفتند کاری که به ایرج میدهی و بعد گوش میکنی چیزی فراتر به تو تحویل میدهد و به همین دلیل بود که کارهایی که ایشان ساخته بودند را ایرج میخواند همچنین ایشان در سخنرانی که پس از زلزله سال ۸۲ در کرج داشتند عنوان کرده بودند که من کاری را ساختم که فقط ایرج بسطامی میتوانست بخواند در واقع روی صدای ایشان ساختم و این کار را هرگز بیرون نخواهم داد چون غیر از ایرج کس دیگری نیست که بتواند آن را بخواند.
آیا کار ضبط شده بود؟
خیر متأسفانه، کار آماده ضبط بود که متاسفانه زلزله اتفاق افتاد.
ایرج بسطامی در تهران مشغول فعالیت بود اما به دلایلی که برخی میگفتند به خاطر قهری که از یکسری موزیسینهای تهران داشتند و دلخوریای که برایشان پدید آمده بود تصمیم گرفتند به کرمان بازگردند؟
این هم یک عاملی است، به هر حال روحیات آدمهایی مانند محمودی خوانساری، ایرج بسطامی و امثالهم که از نظر اخلاقی روحیات خاصی دارند، متفاوت است. ایرج هیچ وقت به مسائل مالی توجهی نداشت. سالها کار کرد و کنسرتهای متفاوتی برگزار کرد. خیلیها میگویند که حق او را خوردهاند در صورتی که ایرج پیگیر حقش نبود و به خود آهنگساز میسپرد که او پاسخگو باشد و در نظر بگیرد که آیا حق ایرج بسطامی باید داده شود یا خیر، گاهی پیش میآمد که دوستان کملطفی میکردند و توجهی نداشتند که ایرج بسطامی نیاز دارد، اما اعلام نیاز نمیکند. یکی از عوامل همین مسئله بود که سبب دوری او شد، ذات آن آدمها برایش جذابیت نداشت و دلچسب نبود، به همین دلیل روانه شهر خودش کرمان شد که بتواند آنجا به جوانها بیشتر رسیدگی کند و آن محیط را دوست داشت، مسئله مهمتر از همه اینها این بود که برادرمان نصرتالله که با ایرج ۹ ماه تفاوت سنی داشت و با ایرج مانند برادران دوقلو بودند،فوت شد و از آنجایی که ایرج او را خیلی دوست داشت با درگذشتش سرپرستی دو دخترش را برعهده گرفت و مرتبا به بم رفت و آمد میکرد و بسیار علاقهمند بود که به آنها رسیدگی کند. حتی یکی از دلایلی که ایرج ازدواج نمیکرد و بارها خانواده از او سوال میکرد که چرا ازدواج نمیکنی همین سرپرستی دختران برادرم بود به طوری که همیشه میگفت من تا زمانی که این بچهها ازدواج نکنند، ازدواج نخواهم کرد.
و متاسفانه وقتی در بم ساکن شدند که زلزله اتفاق افتاد.
زمانی که ایرج در بم بود برای شرکت در فستیوال آواز به هلند دعوت شده بود وقرار بود یک روز قبل از زلزله برای رفتن به آن فستیوال به تهران بیاید اما بهواسطه اینکه دختر برادرم را میخواست همراه خود به تهران بیاورد جمعه را برای بازگشت انتخاب کرد که متأسفانه به جمعه نرسید.
پس از زلزله،آقای شجریان به بم آمدند و پروژه ساخت باغ هنر بم را شروع کردند که متاسفانه مسکوت ماند، ظاهرا مساعدتهای لازم انجام نشده بود. آیا شما از آن پروژه و اتفاقاتی که در هنگام حضور ایشان در بم رخ داد، اطلاعی دارید؟
من قصد گله ندارم، زیرا هدف ایشان خیر بوده است، اما به هر حال فکر میکنم باید به عنوان یک همشهری و یک بَمی نه به عنوان خواهر ایرج بسطامی یا خانواده ایرج بسطامی لااقل مشورتی با ما میشد که شما نظرتان چیست و چه باید بکنیم، متأسفانه چنین اتفاقی نیفتاد، پس از مدتی که ما شنیدیم چنین کاری در حال انجام است خوشحال شدیم اما متأسفانه هیچ نتیجهای نداد، من از جزئیات آن اطلاعی ندارم و نمیخواهم هم داشته باشم که چگونه شروع شد و به کجا رسید و چه کسی در اینجا مقصر است، به هر حال روایت زیاد است اما نمیتوانیم هیچیک از آنها را صددرصد بدانیم. متأسفانه هیچ اتفاقی نیفتاد و همچنان ۱۲هکتار زمین بلاتکلیف مانده است. در صورتی که آن زمان یک بچه هفتساله بعد از نجات از زلزله به این فضا برای پیشبرد هدف، کار و روحیهاش نیاز داشته است، اما متأسفانه همان بچه به اعتیاد کشیده شده و شاید خیلیهای دیگر با این معضل روبهرو شدهاند. اگر آن زمان برای این ۱۲هکتار مشورتی شده بود ما خانه پدریمان را برای چنین کاری میگذاشتیم با همان مقدار زمین کم، اما تا به امروز به بهرهبرداری رسیده بود و الان بچهها مشغول بودند.
بعد از درگذشت ایرج بسطامی، شما و برادرتان بنیاد بسطامی تشکیل دادید این بنیاد با چه هدفی راهاندازی شد؟
ما از سال ۸۳ شروع به فعالیت کردیم، بزرگداشتهایی به هر شکل با کمک دوستان برگزار میکردیم و افراد علاقهمند حضور پیدا میکردند، سپس تصمیم به وسعت دادن کار گرفتیم، مؤسسهای را سال ۸۸ به ثبت رساندیم و پس از آن سال ۸۹ اولین جشنواره ما آغاز شد. درواقع این مسئله پیرو هدف ایرج بود که خواست ما این کار را انجام دهیم، زیرا نیت و هدفش این بود که جوانان شناخته شوند. خود ایرج از یک منطقه محروم با اوج سختیهایی که کشید جایگاه خود را پیدا کرد. او با اتوبوسهای آن زمان به تهران میرسید و هر هفته یا دو هفته یکبار برای آموزش خودش را به تهران میرساند، کاش جوانان الان هم اینقدر به کار و هدفشان علاقهمند بودند و به این شکل پیگیری میکردند. من خیلی دوست دارم که ببینم یک جوان اینقدر علاقهمند است.
آیا بنیاد بسطامی تنها جشنواره برگزار میکند یا اینکه کلاسهایی هم در آن برگزار میشود؟
فعلا در کرمان مؤسسهای به نام مؤسسه ایرج بسطامی است که در آنجا مشغول کارهای هنری هستیم. البته در تهران هم مؤسسهای را به ثبت رساندهایم که هر دو به صورت جداگانه فعالیت دارند.
در کرمان برنامههای آموزشی داریم که خوشبختانه به خوبی پیش میرود، در واقع به کیفیت کار بیشتر ارزش میدهیم و برایمان این مسئله مهمتر است و سعی کردیم اساتید خوبی را انتخاب کنیم البته از شهرستانهای اطراف به محض اینکه شنیدند مؤسسه بسطامی در کرمان فعال شده است همه آمدند که از این بابت بسیار خوشحال هستیم که به مردم خدمت میکنیم، امیدواریم بتوانیم در شهر خودمان بم هم اگر مسئولین شهر متوجه این موضوع شوند، چنین موسسهای راهاندازی کنیم چرا که ارزشش در بم بالاتر از هر چیزی است.
جشنواره موسیقی ایرج بسطامی از سال ۸۹ برگزار شد اما با گذشت ۷ سال تنها سه دوره آن برگزار شده، بنیان این جشنواره بر چه اساسی است و آیا در این مدت توانستید به اهداف موردنظرتان نزدیک شوید؟
بله اولین دوره جشنواره سال ۸۹ برگزار شد که با استقبال بسیار خوب علاقمندان از نقاط مختلف ایران همراه شد. متاسفانه به دلایل مختلف دومین دوره آن را سال ۹۳ در دو گروه سنی جوانان و آزاد برگزار کردیم و امسال هم سومین دوره را در دست برگزاری داریم.
بسیار خوشحالم که جوانانی از روستاهای دوردست که حتی شاید ما روی نقشه ایران هم به سختی بتوانیم این روستاها را پیدا کنیم،آثارشان را برای ما فرستادهاند که میتوانم بگویم برگزاری چنین جشنوارهای برای جوانان کشورمان انگیزهای شده تا خودشان را محک بزنند آن هم در شرایطی که آواز در وضعیت فعلی موسیقی بسیار مظلوم واقع شده است و تلاش ما این است که بتوانیم در بخش آواز بیشتر کمک کنیم.از طرفی هم هدف خود ایرج توجه به جوانان علاقمند به آواز و تشویق آنها بود و ما هم سعی کردیم در این جشنواره به هدف او نزدیک شویم.
خروجی این جشنواره چه خواهد بود و آیا برای برگزیدگان، برنامهای در بنیاد بسطامی خواهید داشت؟
ما این دوره تصمیم داریم با یکی از آهنگسازان برای انتشار قطعه نفر اول جشنواره صحبتهایی کنیم که با کمک اسپانسرها بتوانیم آن را ضبط و منتشر کنیم.البته برگزیدگان دورههای گذشته نیز بهواسطه انگیزهای که برایشان ایجاد شده بود توانستند به کارشان ادامه دهند به طوری که هم اکنون مشغول فعالیت هستند.
یکی از برنامههای شما تبدیل خانه پدریتان به یک مرکز هنری بود، این کار در چه مرحلهای قرار دارد؟
ما قصد داریم آنجا را تبدیل به یک مجتمع فرهنگی- هنری کنیم در حال حاضر با شورای شهر بم درگیر هستیم که جواب مثبت به ما بدهند.
حدود ۴، ۵ سال پیش برادرتان محمدعلی بسطامی اعلام کرده بودند که یکسری از آثار مرحوم ایرج بسطامی قرار است در قالب یک آلبوم منتشر شود، سرنوشت این اثر به کجا رسید؟
این آثار زیاد نیست و اگر هم باشد ما نمیدانیم دست چه کسانی است، آوازهایی هست که بسیاری از دوستان دارند و با اینکه خودشان میدانند که نمیتوانند اینها را بدون اجازه ما بیرون بدهند، نمیدانم چرا در اختیار ما قرار نمیدهند که ما هم بتوانیم با انتشار، آنها را به گوش مردم برسانیم.
روزنامه جامعه فردا /سحر طاعتی