مونا موسی نژاد| زمانی که مشغول خلق یک اثر هنری هستید شاید هرگز به این فکر نکنید که در حال تقویت بخش هایی از جسم و جانتان و قسمتهایی از تواناییهایتان هستید. ایجاد یک اثر هنری خواه نقاشی، سفالگری، خطاطی و یا هر هنر دیگری برای کودکان و بزرگسالان به یک اندازه قابل توجه است وسلامت جسم و روح را می تواند تضمین کند.
مهم ترین دستاورد فرا گرفتن هنر تقویت ذهن و حافظه است. به طور مثال، کشیدن نقاشی به شما کمک می کند تا قدرت ارتباط و تمرکز خود را افزایش دهید و نهایتا با کشیدن نقاشی شما تنها موجب تخلیه شدن افکار منفی و… نمیشوید بلکه با نقاشی کشیدن و بازی با رنگها شما برای سلامت روح و ذهنتان قدم برمیدارید. خلق اثر هنری به ما کمک می کند تا با دیگران ارتباط روحی و روانی مناسب برقرار کنیم زیرا در این صورت امکان بروز هیجانات و احساسات، آرزوها، نگرش به اشیا و… به گونه ای متفاوت وجود دارد. یک هنرمند می تواند بسیاری از احساسات، هیجانات و افکار و مطالبات فردی و جامعه را به خوبی نشان دهد و خودِ واقعی فرد یا جامعه را در نقاشیهایش به تصویر کشد.
در این شماره از هفتهنامه طلوع بم گفتگویی انجام دادهایم با مهشید یزدانی یکی از هنرمندان تجسمی بم که سالهاست در رشتههای نقاشی و خوشنویسی فعالیت میکند. خانم یزدانی فعالیتهایی نیز در حوزه محیط زیست و فرهنگسازی محیط زیستی دارد.
لطفا کمی خودتان را معرفی بفرمایید و بگویید چطور شد که وارد دنیای هنر شدید؟
مهشید یزدانی هستم دانش آموخته رشته پژوهش اجتماعی (دوره کارشناسی) و اکنون مربی خوشنویسی و نقاشی. شوق آفرینش و پرداختن و به تصویر کشیدن آنچه که در خیالم می گذشت با الهام از طبیعت باعث شد تا به این حیطه ورود کنم.
هنر نقاشی و خوشنویسی را چطور فراگرفتید و در این حوزه چه فعالیتهای دیگری انجام میدهید؟
با نگاه به اینکه رشته دانشگاهی من هنر نیست و دیر آغاز کردم به جدی گرفتن هنر نقاشی و اگر به گفته سهراب سپهری سرسوزن ذوقی هم که داشته باشی، باید آن را پرورش و آموزش دهی. رفتم و در کلاسهای آزاد هنری بم، کرمان و مدتی هم در اصفهان آموزش دیدم و میوه این آموختن شد نخستین نمایشگاه نقاشی انفرادی من در سال ۸۵ با عنوان طرحی برای یک خیال در نگارخانه شاهرخی کرمان و این ادامه داشت با شرکت در جشنواره یاد بود علیاکبر صنعتی و نخستین اکسپوی نقاشی در موزه هنرهای معاصر صنعتی در کرمان تا تک اثری در جشنواره طلیعه ظهور قم و نمایشگاه نوروزی آسیایی از سوی انجمن حامی هنر و نمایشگاه گروهی تبریک سال نو از سوی کارگاه هنر تهران سال ۹۴ و ۹۵ تا نمایشگاه انفرادی سپندارمز و نیلوفر بر آب در بم در نگارخانه نارنج و ترنج و نمایشگاه گروهی فرهنگسرای نیاوران.
هرچند این برنامهها پیوسته و همواره نبوده و دغدغههای اقتصادی هر بار میان تصمیمها سر برمی کرد اما این راهی بود که باید میرفتی. همزمان قلم نی در دست من چون اسب وحشی بود که باید یاد می گرفتم رام و آرام گام بردارد و به وقتش رهوار شود. شدم شاگرد خوشنویسی کلاس نستعلیق استاد نعمتی در بم و کلاس شکستهنویسی آقای مومنی در کرمان تا بدانم که نیاز به دانستن دارم تا به همیشه.
چند سال بعد روزی که دوست سفالگر و هنرمندم خانم مارال عسکری گفت می توانی با رنگ ویژه سفال بر بدنه بشقاب بنویسی؟ و من دودل بودم. آزمون کردم و نوشتم؛ این کار به زیبایی و یکی شدن قلم نی و مرکب و کاغذ نیست و نخواهد شد. با این احوال انجام دادم و رفت برای پخته شدن در کوره و سرانجام در دست گردشگران و خریدارانی که به ارگ بم میآمدند. آزمون دیگر نوشتن شکسته نویسی بر دیوار بود به سفارش آقای خانبابا در کافه نوژان و آقای رحیم نژاد در دفتر طلوع بم. کار نو و تجربه خوبی بود و سپاس از دوستان که به هنرمندان اعتماد و زمینه کار را فراهم می کنند.
چه سبکهایی کار میکنید و در هنر چه هدفی را دنبال میکنید؟
هنر هدف نیست و قرار نیست شما را به جایی برساند چون خواهناخواه برپایی نمایشگاه و شرکت در جشنوارههای داخلی و خارجی و… اتفاق می افتد آنچه مهم است آفرینش است تا زمانی که زندگی می کنی و حتا تا پس از نبودنت.
مانند همه هنرجویان از طراحی و رنگ و سبکهای رئال و کلاسیک و الگو برداری از آنها و نیز منظره نگاری شروع کردم با آشنایی با سبکهای هنری و تاریخچه اشان دریافتم که سبک های مدرن چون انتزاع و کوبیسم، اکسپر سیون برای بیان آنچه می اندیشیم و جامعه ی امروز مناسبند.
خانم یزدانی اگر فعالیتهای هنری جنبی دارید بفرمایید.
تدریس خصوصی هست و گاهی هم سفارش کار و فروش آثار در اندازه کوچک. اما این روزها به کاربردی کردن هنر نقاشی بیشتر می پردازم تا آموزش.
از فعالیتهای محیط زیستی خود هم بگویید و اینکه از چه زمانی و چرا وارد این حوزه شدید؟
هنرمند از طبیعت الهام می گیرد پس چشم درونش نیز باید به این به هم ریختگی و بیماری او باز باشد. از خود شروع کردم از تغییر در سبک زندگی و پویش آگاهانه به سمت داشتن یک زندگی سبزِ بدون پسماند و از کارم و هنر و خانه و کارگاه کوچکم. از یک برنامه منظم در خرید بدون پسماند با (کیسه پارچهای و بردن ظرف و خرید فله) تا مدیریت پسماندهای خشک و بازیافت پذیر و برگرداندن آنها به چرخه استفاده. مثلا از تمرین و طراحیهایم در سالهای گذشته پاکت درست کردم برای بسته بندی در غرفه سفال به جای پلاستیک که بازخورد زیست محیطی خوبی میان مسافران و بازدید کنندگان در ارگ کهن بم داشت.
از خشک کردن پوست میوه ها برای کود و خوراک دام، تا اطلاع رسانی و نوشتن مطلب برای هفته نامه طلوع بم و صحبت درباره محیط زیست در دورهمیهای هنری و خانوادگی و دوستانه و پست کردن همین تجربههای کوچک اما سازنده (چون بازخوردهای خوبی دریافت کردم ) در صفحه اینستاگرام. از دید من این بهترین کار بود از خود شروع کردم تا به دور از شعار و حاشیه کارم راانجام دهم. از این تصمیم هفت سال می گذرد و من از آن خشنودم. به قول سهراب سپهری یاد من باشد کاری نکنم که به قانون زمین بر بخورد.
بحث دیگر اینکه طبیعت هیچ جایگزینی ندارد. بلوط کهنسالی که میمیرد گویی جنگلی نیست و نابود میشود. منابع زمین تکرار نمیشوند. یک تابلو نقاشی از درخت سایه آن درخت را به ما نمی دهد. درباره محیط زیست هم اینگونه است تا زمانی که خود را مالک زمین و آسمان و چشمه و رود و دریا و جنگل می دانی هیچگاه گامی برای حفظ آن بر نمیداری. نمونه ساده اما بسیار مهم تفکیک زباله هست با دست کم دو سطل از سوی شهرداری یا ساختن سایت پسماند برای باغشهر بم و یا جلوگیری از حذف درختان سازگار با این زیست بوم و حذف نهالهای مهاجم و آب خور از شهری کویری مانند بم یا تغییر شکل گلکاریهای شهری از گیاهان آب خور به گیاهان بومی کم آب. این روزها تخصص و مهارت و تدبیر و درستکاری چیزی است که کمیاب شده است. هر کدام از ما میتوانیم به قدر وسعمان در این حیطه و برای حفظ محیط زیست و منابع حیاتی خود تلاش کنیم. سخن در زمینه محیط زیست بسیار است.
اوضاع رشته هنری شما در بم چگونه است؟ به لحاظ استقبال، آموزش، حمایت، کمبودها و ظرفیتها و…
اگر اجازه دهید سخنی نگویم چون در یکی و دو جمله نیست. باشد که دیگر دوستان هنرمند به آن بپردازند.
اوضاع کلی هنری بم در سالیان اخیر و امروز را چگونه ارزیابی میکنید؟
به قولی صف تماشاگران یک نمایش و بلیط به دستان یک نمایشگاه عکس و نقاشی و ردیف پُر نیمکتهای انتظار در سالنهای موسیقی و سینما و بودن یک اثر هنری با کیفیت در سبد خرید بیان کننده اهمیت هنر در یک جامعه هست.
چه انتظاری از مسئولین، مردم و هنرمندان دارید؟ هر یک از ما چه کارهایی باید انجام دهیم تا به پویایی برسیم؟
در جامعه ما هنر آرامش و امنیت ندارد، نه از نظر شغلی و مادی و مزایا و نه بیان. پویایی به پشتکار و تکاپو و داشتن شور یادگیری بستگی دارد و این نیز در صورتی میسر می شود که بستر مورد نیاز و امن اندیشه و… فراهم باشد مانند دانهای در یک خاک حاصلخیز. نه هنر امنیت دارد و نه هنرمند. به ویژه در برپایی نمایشگاه و حتی اگر بهترین و مفهومی ترین اثر را هم بیاوری نهایتا یا ممیزی میکنند یا مجبور به خودسانسوری میشوی. یا اینکه مجبور میشوی خلاف میلات قلم بزنی که نانت دربیاید یا زرهی از پولاد داشته باشی و بدون وابستگی به جایی بایستی. به ویژه آنها که دستشان به هیچ ارث و مال و… بند نیست و از راه حرفهشان زندگی میکنند، باید اثر بازاری و عامه پسند کار کنند تا خرجشان درآید. پس چه وقتی برای آفرینش آنچه در جامعه میگذرد و آنچه در ذهن هنرمند هست میماند؟ صندوق اعتباری هنر هست و بیمه هنرمندان، اما باید آن اندازه درآمد داشته باشید که هزینه آب و برق و… کرایه خانه و آموزشگاه و اگر هم فرزند داشته باشی بتوانی بپردازی و... تا برسد به بیمه. نیمی از سال را که هنرجو کم است باید از جیب بپردازی و در نهایت آموزگاری کنید که آن هم با این پرداختهای مدرسهها جور درنمیآید مگر اینکه رسمی باشید.
جشنوارهها هم جایی برای عرض اندام همه نیست. مگر آنکه به سفارش کار میکند. نگاهی به نقاشیهای دیواری شهر بیندازید نشان از ارتباط با زندگی و زیست بوم و اجتماع ندارد. حتی اِلمانهای میدانها. درخصوص اوضاع هنری و سیاستگذاریهای هنری متاسفانه کار بصورت اساسی مشکل دارد و عده معدودی که خود را در همه امور محق و شایسته میدانند بجای همه و هنرمندان فکر میکنند و تصمیم میگیرند و تصمیمات خود را دیکته میکنند. خب معلوم است که این کار هیچ ارتباطی با جامعه هنری و جامعه شهروندی ما برقرار نمیکند.
انجام سفارش نقاشی دیواری برای ارگانها ارزش کار ندارد، چرا؟ چون با دستمزد کم و دیر پرداخت آن از سوی نهادها و سازمانها و کم و زیاد کردن اتودهای اصلی طرح و دخالت در کار هنرمند و گاهی سرقت ناشیانه طرحها، واگذار کردن کار به افرادی که این زمینه را ندارند دیگر رمق و انگیزهای برای پذیرش این قبیل کارها برای هنرمند نمی گذارد چون در آن باید هم به دنبال دستمزدش از این اداره به آن اداره باشد و هم آن همه درگیری ذهنی را تاب بیاورد و اگر هم بماند دچار فرسایش کاری و روحی و آثار پیش پا افتاده میشود و بازهم جایی برای آفرینش ندارد.
سخن بسیار است و در این متن نمی گنجد و بسیارهم گفته شد اما به نتیجهای نرسیده است. این گفتهها را در چندین نوبت هم من و هم دوستان دیگر از جمله مارال عسکری نوشتیم و تقریبا به تمام روسای ارشاد بم شفاهی و مکتوب و از طریق رسانهها منتقل کردیم. دردی دوا نشده و سخن بسیار است.
چاپ شده در هفته نامه طلوع بم شماره ۲۹۷