گفت و گو با مجتبی زمانپورکیاسری مستندساز در مورد جدیدترین اثرش «آب، باد، خاک، نان» که در آن به فقر و محرومیت در شهرستان فهرج می پردازد
«مهدی زمانپور کیاسری» در تازهترین تجربه مستند خود با انگشت گذاشتن روی زندگی کودکی معلول در شهرستان محروم «فهرج» در استان کرمان جوانههای امید و هوشمندی بشر هزاره سومی را با جادوی سینما به تصویر کشیده است.
علی احسانی: فراز و فرود زندگی برای آدمی در طول حیات کوتاه مدتش بر پهنه کره خاکی با آموزههایی همراه است که بیشک او را به اهرم تجربه مسلح میکند. اشرف مخلوقات با گلواژه «امید» مسیر پرتلاطم حیات را طی میکند و از میان تلخی و رنجها همیشه به سپیدی و آرامش نظر دارد. یکی از همین افراد کودک معلول اهل فهرج کرمان است که اخیراً مورد توجه مستندساز مازندرانی قرار گرفته است. پیام میرتبریزیان، تیمور نوربخش، حسن سیدی پریشان، رضا اکبریان گالشکلایی و علیرضا سعیدی کیاسری در ساخت و پرداخت این مستند با «مهدی زمانپور کیاسری» همراهی دارند.با این مستندساز شناخته شده اهل شهرستان ساری، پروسه تولید «آب، باد،خاک، نان» را مرور کردهایم:
گویا در تجربه تازهتان فضای محرومیت را بیشتر به تصویر کشیدید
مستند تازهام را در منطقهای روستایی در فهرج کار کردیم. فهرج در استان کرمان و در نزدیکی بم قرار دارد. این شهر هم مرز با استان سیستان و بلوچستان است و روستاهای زیادی اطراف آن وجود دارد که این روستاها در منطقه کویرنشین قرار دارند. وضع اقتصادی مردم نامناسب است. گویی که از حوزه خدمات دولتی خارج شدهاند. اصلاً کسی توجه خاصی به این هموطنان ندارد و حضور خیران در این منطقه بسیار کمرنگ است. تبلیغی در این منطقه صورت نگرفته و رسانهها هم ورود پیدا نکردهاند. گویی در منطقه فهرج چند سالی است که گرد و غبار مرگ پاشیدهاند و کسی به آنجا نمیرود.
در این منطقه چه معضلاتی بیشتر محسوس و ملموس است؟
تعداد اولاد در خانوادههای این منطقه بسیار است. میانگین بین ۵ تا ۱۰ فرزند در منازل دیده میشود. این بچهها حامی ندارند. برخی از اهالی بدون شناسنامه هستند، آن تعداد هم که صاحب هویت و شناسنامهاند با همین آب باریکه یارانه گذارن زندگی میکنند.
طبق بررسیهایی که داشتم دریافتم متاسفانه بالاترین آمار طلاق در ایران به منطقه فهرج اختصاص دارد؛ نبود شغل، زندگی بسیار سخت، تعداد اولاد بالا و ناتوانی در گذران زندگی باعث شده مردها زندگی را رها کنند. در نهایت زنها میمانند با بچههایشان! وضیعت خاصی بر این منطقه حاکم است.
ساختار اثرتان مستند–داستانی است یا مستند گزارشی؟
به گونهای مستند محض محسوب میشود. راوی ما در فیلم پسر کوچک هشت سالهای به نام ابوالفضل است که از نعمت دو دست محروم است. در همان منطقه فهرج زندگی میکند. شاید اگر زمانی که ابوالفضل در شکم مادرش بود، بیمارستانی وجود داشت و عکس و آزمایش میگرفتند، متوجه نقص عضو جنین میشدند و جلوی تولد او را میگرفتند. اما قسمت این بود که ابوالفضل بدون دست گام در این کره خاکی بگذارد. اما نکته خاص ابوالفضل این است که بسیار توانمند و امیدوار زندگی میکند. نگاهش به زندگی جذاب است.
در این فیلم فقط فقر را زیر ذرهبین بردید یا بر معضلات دیگر هم نظر داشتید؟
به هر حال موضوعی که در آن منطقه عیان است، با فقر اهالی رابطه تنگاتنگی دارد. اما خیلی یک بُعدی نگاه نکردیم. ظرفیتهایی که منطقه فهرج دارد را هم مد نظر قرار دادیم. برخیها این منطقه را طلسم شده خوانده یا زمین آن را مرده میدانستند و میگفتند قابلیت کشت و زرع ندارد. اما در این مستند آدمهایی را نشان دادهایم که تلاش کرده و با حمایت دیگران روی پای خود ایستادهاند و به زندگی خود رونق بخشیدند. برخی از زمین کشاورزی بهره بردند و حتی خرما و پرتقال به کشورهای مختلف صادر میکنند.
بُزهای این منطقه خاص و بسیار شیرده هستند. خیّری تعدادی بُز خرید و بُزها را به خانوادههایی اهدا کرد که در پرورش بز مهارت داشتند. با همین بُزهای شیرده برخی خانوادهها تامین شدند. به فردی دستگاه جوجهکشی دادند که به این وسیله کسب درآمد کند، همین آدم به مرور زمان با خرید گوسفند و گاو چرخ اقتصاد زندگی خود را به حرکت در آورد.
فقر فرهنگی و آموزشی منطقه را در مستندتان پوشش دادید؟
تقریبا میتوان اذعان کرد که پروسه آموزشی هم در آن منطقه زیر خط فقر است. فهرج منطقه فراموش شده است و کسی نیست به این جماعت مسائل آموزشی را یادآور شود و چگونه زیستن را بیاموزد تا زاد و ولد انبوه خود را کنترل کنند. دولت هم در مقطعی حضور داشت که خیلی مستقیم در مستند به این مسائل اشاره نکردیم. همین که بنده خدایی میآید منزل خود را نشان میدهد و اعلام میکند دولت برای او چاردیواری درست کرده که نه دستشویی دارد و نه حمام حرفهای نگفته خود بهخود پیداست.
قبلا آمار میدادند که به فرض هزار چاردیواری برای منطقه فهرج ساختهاند. خانهها را از نزدیک دیدیم؛ منازلی که فقط اسکلت آنها سرپاست؛ واحدهای ۴۰ و ۶۰ متری سیمانی! این اسکلت هیچ چیز دیگری ندارد. سقف ایزوگام نیست، دستشویی و حمام ندارد. آشپزخانهها کاشی ندارد و کف سرامیک نیست و حتی دیوارها سفید کاری نشده؛ یک زندان به تمام معناست. ما به هر خانه سیمانی میرفتیم، فکر میکردیم داخل زندان هستیم.
کشف موضوع، نخستین گام در مستندسازی است. این مهم برای شما چگونه رقم میخورد؟ برخی از مستندسازان به سبب امکانات دوربینهای دیجیتال و سهلالوصول بودن کار، خیلی عجولانه با این مقوله مهم برخورد میکنند.
به نظر من نخستین گام برای ساخت مستند دغدغه است. شخص باید بداند چه دغدغهای دارد. یعنی همه چیز به درون انسان باز میگردد. وقتی فرد آگاه باشد چرا میخواهد اقدام به مستندسازی کند، این موضوع تا حدی مسیر را مشخص میکند و فرد به همان مسیر میرود. ما در این مسیر با دو شاخصه خلاقیت و نوآوری مواجه هستیم که با هم تفاوت دارند. خلاقیت یعنی شما در جایگاه فیلمساز دنبال خلق موضوعی برود که خاص، بکر و جذاب باشد. نوآوری هم آن است که ایدهای که مد نظر دارید به روشی نو و بهترین شکل ممکن پیاده کنید تا برای مخاطب جذاب به نظر رسد.
این پروسه خلاقیت و نوآوری را در مستند «آب، باد، نان، خاک» چگونه عملیاتی کردید؟
احساس کردم باید مستندی ساخته شود که برای مردم آن منطقه اتفاقهای مثبتی رقم بخورد. حالا موضوع ما هم آنچنان بکر نیست، ولی باید با اهرم نوآوری در مسیر جذب مخاطب حرکت کنم. از طریق راوی، یک فضای شاعرانه نیز به اثرم دادهام تا کار از حالت گزارشی صرف و خشک فاصله بگیرد. به هر حال اثر برای پخش تلویزیونی ساخته شده و مخاطب نمیپذیرد مدام ضجه و آه و ناله ببیند و بشنود. خاصیت فیلم این است که با نوعی نگاه دیگر به موضوع نزدیک شود تا به مخاطب حال بد ندهد اما او را منقلب کند.
تمام این داستانها سبب شد حس کنم که به عنوان مستندساز وظیفه دارم برای آن منطقه گام کوچکی بردارم. در پروسه تحقیق پی بردم که مشکل آنها چیست و از طرفی چه ظرفیتهایی دارد که ما به آن توجه نمیکنیم. باور دارم مستند باید به مسیری برود که بیتفاوتی از زندگی یکسری آدمها کنار گذاشته شود و احساس مسئولیت جای آن را بگیرد؛ اگر میتوانند گام مثبتی برای مردم بردارند، پروردگار نیز گام پربرکت برای آنها برمیدارد.
این نشانگر تعهد اجتماعی شما در مقام مستندساز است؟
من به پیشنهاد دوست عزیزم «پیام میرتبریزیان» و دعوت یکی از خیرین به نام حاج آقا فضیلتی که زندگی خود را وقف همنوعانش کرد به آن منطقه رفتم. آن زمان خیلی با انگیزه به محیط وارد نشدم، ولی اکنون میدانم تا پایان عمرم مردم منطقه فهرج را نمیتوانم از یاد ببرم. دیگر بخشی از زندگی من شدهاند و تا آخرین لحظه زندگی برای کمک به آنها ایستادگی خواهم کرد. با کمک خود مردم و خیرین در مسیر تغییر بخشی از زندگی آنها گام برخواهم داشت.
موضوعی که طی یک دهه اخیر درباره چنین فیلمهایی زیاد مطرح شده، سنجاق کردن برچسب «سیاهنمایی» به این گونه آثار است. نگران نیستید که این برچسب هم به مستند شما الصاق شود؟
یکسری موضوعها تلخ هستند و شما نمیتوانید تلخیشان را نشان ندهید. منِ مستندساز تلخی را به امید بهتر شدن شرایط نشان میدهم. در عین حال اگر روزنه امیدی در این فضای تلخی که تصویر میکنم وجود دارد باید نمایش دهم؛ راهها را نباید بست. در مرحله بعد باید دلیل و برهان آورد و راهکار نشان داد تا وضیعت تغییر کند. «سیاهنمایی» یعنی اصرار داشته باشیم فضا را تلخ نشان دهیم و قصدمان این باشد که فضا را از حالت عادی خارج کرده و یکسری از افراد را متهم کنیم. با چنین رویهای در خود اثر کاملاً مشخص میشود که فیلمساز قصد سیاهنمایی دارد یا واقعاً نیتاش این است که گرفتاری و مصائب را نشان دهد تا به گام های مثبتی منتج شود.
پروسه تولید و فیلمبرداری این مستند چه قدر زمان برد؟
تحقیقات خود را از اسفند ۱۳۹۷ آغاز کردیم. پاییز امسال ۱۵ روز تصویربرداری انجام دادیم و مجدد زمستان هم ۷ روز در منطقه فهرج حاضر شدیم و پروسه تصویری را پیش بردیم.
منبع: واژه روز
چاپ شده در شماره ۲۲۶ هفته نامه طلوع بم