به گزارش پایگاه خبری طلوع ارگ به نقل از پلیس کرمان، او در مورد سرگذشت تلخی که برایش رقم خورده، گفت: در اوایل نوجوانی که شاهد روابط عاطفی و ازدواج خواهر و برادر و دیگر نزدیکانم بودم کم کم حس زیبای عشق و عاشقی در درونم نهادینه شد زیرا آن ها را مانند دو کبوتر عاشق می دیدم و از دیدن روابط، حرف های عاشقانه و تفریحات آنان لذت می بردم و اینگونه معنی عشق و خوشبختی را برای خودم تفسیر می کردم چراکه امواج عاطفی این موارد به سمت من هم متصاعد می شد.
اوایل نسبت به این مسائل احساس خوبی داشتم اما کم کم با گذشت زمان دیگر نسبت به این وضعیت راضی نبودم و احساس کمبود شدیدی داشتم و نمی دانستم چگونه این وضعیت را برای نزدیکانم تشریح کنم چون با اخلاق تند مادرم که اصلا امکانش نبود و با پدرم نیز در مورد این مسئله خجالت می کشیدم درد و دل کنم از اینرو نهایتا تصمیم گرفتم با دوستم مهناز مشورت کنم.
یک روز توی حیاط خانه موضوع را با او در میان گذاشتم و او ابتدا خیلی خندید و اصلا درکم نکرد اما وقتی حال پریشانم را دید گفت: عاشق شدی دختر، باید فکری برای خودت برداری و بی درنگ پیشنهاد عجیبی داد و خیلی راحت داشتن دوست پسر را به من پیشنهاد داد.
تا چند روز مات و مبهوت حرف مهناز بودم ولی کم کم با گذشت زمان حرفش به دلم نشست و دوباره او را محرم رازم قرار دادم و به او گفتم عاشق پسر همسایه شدم، باید چکار کنم؟
مهناز هم زمینه ارتباط تلفنی من را با آرش فراهم کرد و از آن وقت به بعد ما هر روز با هم تماس تلفنی و پیامکی داشتیم و اینگونه با هم درد و دل می کردیم و فکر می کردم دیگر محیط خانه برایم آرامش قبلی را ندارد و آرامش فقط با آرش حاصل می شود و در نهایت در مدت یک ماهه ای که با آرش ارتباط داشتم چنان وابسته و خام حرفاهایش شدم که راحت پیشنهادش را قبول کردم و تصمیم گرفتم در نبود پدر و مادرش به منزلشان بروم و یک روز که این فرصت فراهم شد به منزل آرش رفتم اما در آن روز لعنتی برخلاف خیال های خامی که از او و حرفهایش در ذهن داشتم با واقعیت دیگری روبرو شدم چراکه او با این کارش مرا اغفال و با بی ادبی تمام به من تعرض کرد.
از آن روز به بعد وجدانم خیلی ناراحت بود و وضعیت روحی و روانی مناسبی نداشتم و چندین بار تلاش کردم با مادرم در این مورد صحبت کنم ولی هیچگاه نتوانستم حرف دلم را بزنم از اینرو برای به دست آوردن آرامش به والدینم اسرار کردم که از این شهر برویم اما آن ها بدلیل بی خبری از ماجرا قبول نکردند و از آن پس بود که جمله “خودم کردم که لعنت بر خودم باد” هر روز در ذهنم تکرار می شد و به سبب نداشتن یک همدل، تنهایی ام را با فضای مجازی پر می کردم.
در همین اوضاع و احوال در یکی از گروه های تلگرامی پیام غمناکی گذاشتم و خیلی زود فردی در صفحه شخصی ام پیام گذاشت “سلام سحر هستم- با هم همدردیم” و من که تشنه ابراز همدردی بودم از روی کنجکاوی با او وارد گفتگوی پیامکی شدم.
او در ابتدای امر خود را سحر معرفی کرد و گفت: بخاطر خیانت شوهرش طلاق گرفته و با تنها فرزندش زندگی می کند و برای امرار معاش در مغازه لباس فروش مشغول به کار است. عکس های پروفایلش تماما دخترانه بود حتی حرفهایش نشان می داد که دختر است و من هم در نهایت به او اعتماد کردم و دوسال هرشب در فضای مجازی با هم درد و دل می کردیم.
نمی دانم چطور خیلی از اسرار زندگی ام را برایش فاش کردم اما بجای اینکه با او آرامش بگیرم، روز به روز شرایط برایم سخت تر می شد و در نهایت تصمیم گرفتم فرار کنم و مدت کوتاهی در کنار سحر باشم از اینرو موضوع را با او در میان گذاشتم و او هم با خوشحالی آدرس منزلش را برایم پیامک کرد و من هم بلادرنگ راهی منزلش شدم، در محل آدرس هرچه زنگ خانه اش را زدم کسی جواب نداد، با او تماس گرفتم، پاسخ نداد و برایم پیامک گذاشت کلید خانه فلان جاست و من هم به همین راحتی بدون اینکه یک بار او را از نزدیک دیده باشم یا تلفنی صحبت کرده باشیم به او اعتماد کرده و وارد منزلش شدم و بعد از چند لحظه فردی وارد آن خانه شد و درب را پشت سرش قفل کرد، خوشحال شدم که سحر همان دختر همدل و همرازم آمده ولی با کمال ناباوری مرد جوانی را پیش رویم دیدم، احساس خطر کردم و در حالی که لرزه بر اندامم افتاده بود به دنبال راه فرار می گشتم ولی دیگر فایده ای نداشت و باز هم ماجرای تلخ تعرض و … و در آخر باز هم افسوس خالی بودن جای پدر و مادرم که ای کاش همچون مشاوری دلسوز در کنارم بودند.
نظر کارشناس
فرار از خانه از جمله واکنش هایی است که فرد در مواقع رویارویی با شرایط ناسازگار فردی و اجتماعی ممکن است آن را به تقلید از دیگران یا تحت تاثیر احساسات خود در پیش بگیرد اما در هر صورت این واکنش بدلیل خارج شدن فرد از پناهگاه خانواده و پناه جستن در مکان هائی که امنیت لازم را ندارد مسلما خالی از عواقب سوء و آسیب نخواهد بود و قطعا سلامت فردی و روانی فرد دچار آسیب می شود و ممکن است فرد در سدد رویارویی با این آسیب ها به مشکلات و مخاطرات دیگری مبتلا شود که در این بین تصمیم یک دختر برای فرار از خانه بسیار متفاوت از واکنش یک پسر در این زمنیه است و مسلما نمی تواند یک تصمیم و واکنش ناگهانی باشد.
شاید نتوانیم دلایل عمده ای برای فرار از منزل دختران ذکر نمائیم اما در مورد این دختر نوجوان می توان گفت وی در موقعیت سنی که از حساسیت روحی خاصی برخوردار بوده است با مسائل عاطفی و تبادل عشق و محبت اطرافیان نزدیک خود روبرو شده و بدلیل عدم آگاهی و ناتوانی در برقراری ارتباط موثر با والدین، در طلب مهر و عاطفه دچار سردرگمی شده و به علاوه در گزینش دوست و هم صحبت نیز موقعیت خوبی نداشته و در نهایت به پیشنهاد این دوست به ارتباط نادرست با جنس مخالف گرایش می یابد اما خیلی زود با شکست و سرخوردگی مواجه می شود و در ادامه نیز به دلیل همین سرخوردگی باز هم به ارتباط نادرست از طریق مجازی متوسل می شود و اینبار هم بدلیل خالی بودن جای یک مشاور مورد اعتماد مانند والدین دوباره به خطا می افتد.
عدم آگاهی والدین نسبت به ظرافت ها و نیازهای عاطفی فرزندان، کمبود محبت و عدم توانائی والدین در برقراری ارتباط موثر با فرزندان، دوست یابی نادرست و گرایش به ارتباطات نامتعارف در فضای حقیقی و مجازی از جمله مسائل دخیل در سرگذشت این دختر جوان است.
در چنین شرایطی خانواده ها باید به این نکته توجه کنند که بی توجهی یا سرزنش فرد به معنای فرو غلتیدن هرچه بیشتر او در منجلاب فساد و تباهی است و برای تامین سلامت روانی او لازم است منطقی با مسئله مواجه شوند و از یک مشاور اجتماعی کمک بگیرند.
به اهتمام ستواندوم اسماعیل صادقی کارشناس اجتماعی پلیس راور استان کرمان