افزونه جلالی را نصب کنید. Thursday, 21 November , 2024
یادداشتی درباره مساله کارخانه دارزین

شمشیر دولبه بیخ گلوی مردم بم

  • کد خبر : 10699
  • 14 تیر 1401 - 12:32
شمشیر دولبه بیخ گلوی مردم بم

چرا تعدادی از معترضان و مسئولین، ماجرای احداث کارخانه فرآوری روی را تبدیل به شمشیری دولبه بیخ گلوی مردم بم و آینده آن کرده‌اند؟ تنها راه‌ برای حل این مساله چیست؟

محمدجواد رحیم نژاد – سردبیر هفته نامه طلوع بم

با اولین اظهارنظر رسمی فرماندار جدید بم درباره‌ی ماجرای احداث کارخانه‌ی فرآوری روی در دشت دارزین، معترضان مجددا واکنشهای نسبتا تندی را نسبت به این موضوع و سخنان فرماندار از خود نشان دادند. واکنش صریح و علنی فرماندار هم آنطور که پیداست، در واکنش به سخنان تحکم‌آمیز و نابجای فرد یا افرادی بیان شده که در جلسه‌ای با وی گفته بودند ما نمی‌گذاریم کارخانه یا پل ورودی شهر احداث شود. فرماندار گفته بود چون مالک معدن قصد سرمایه‌گذاری در حوزه خرما را نیز دارد، عده‌ای که بازار مافیایی خرما را در دست دارند منافع‌شان به خطر افتاده و حالا فصل الخطاب قانون است. آقای برزنگ همچنین گریزی نابجا به پیشینه‌ی شخصی آن فرد نیز زده بود.

از زمان شروع این قضیه، رفتار اکثر افراد این دو گروهِ ماجرا یعنی معترضان و دستگاههای دولتی و حاکمیتی چه در دولت قبل و چه دولت فعلی، عمدتا غیرمنطقی و هیجانی بوده و پس از گذشت یک سال همچنان ادامه دارد و عملا این مساله قابل حل را به کلافی سردرگم و شمشیری دولبه تبدیل کرده‌اند. این درحالی است که آخرین موضع رسمی و منتشر شده از سوی طرف سوم ماجرا یعنی بابک اسماعیلی مالک معدن و سرمایه‌گذار کارخانه، مربوط به نامه ۱۱ بهمن ۱۴۰۰ وی خطاب به مجموعه کاری‌اش است که در آن تاکید کرده علیرغم اخذ تمامی مجوزات قانونی و زیست محیطی، تا تعیین یک نهاد مستقل و مردمی برای رفع کوچکترین دغدغه‌ی معترضان و تفاهم بر سر این موضوع، هیچگونه اقدامی برای احداث کارخانه انجام نمی‌دهد. حتی اگر معترضان هم خوششان نیاید، اما این موضع‌ سرمایه‌گذار قابل تحسین است. آقای اسماعیلی قبلا هم به گروهی از معترضان در جلسه مرداد سال گذشته گفته بود که هر کارشناس دلخواه و مستقلی را در حوزه محیط زیست معرفی کنید تا مساله را بررسی کند و او هزینه آن را نیز می‌پردازد که این کار انجام نشد.

به غیر از سه گروه نخست یعنی معترضان (که فاقد تشکیلات و جمعی متکثر و پراکنده هستند)، مسئولین و سرمایه‌گذار، گروه چهارم این ماجرا که درگیری زیادی با موضوع ندارد ولی دورادور یا از نزدیک ماجرا را دنبال می‌کند، طیفی از کنشگران میانه‌رو و منطقی‌تری هستند که اساسا در چنین فضای تقابلی و مسمومی، فرصت بروز و ظهور و کنشگری پیدا نمی‌کنند و صدایشان را کسی نمی‌شنود و یا ترجیح می‌دهند سکوت کنند. زیرا با هر عملی که انجام می‌دهند از سوی افراد تندرو و تک‌بعدی با واکنشهای بدی مواجه می‌شوند.

گروه پنجم این ماجرا عموم شهروندان بمی (منافع جمعی و آینده بم) هستند که از این ماجرا نه اطلاعی دارند و نه اساسا فرصت و علاقه‌ای به پیگیری این قبیل موضوعات دارند و بقول معروف دارند زندگی‌شان را می‌کنند. مردمی که هم نگران کشاورزی‌ و محیط زیست‌شان و هم خواهان توسعه بم و افزایش اشتغالزایی برای فرزندان خود هستند. در یک کلام خواهان توسعه پایدار شهرشان هستند. این گروه اگرچه درگیر ماجرا نیستند اما این شمشیر تیزِ دو لبه بیشتر از همه به گردن آنها نزدیک شده و زندگی آنها را تحت تاثیر قرار داده یا خواهد داد. به همین دلیل است که گروه اول و دوم ماجرا خود را نماینده گروه پنجم (عموم مردم) و دفاع از منافع و مطالبات آنها را حق مسلم خود می‌دانند. گروه سوم یعنی سرمایه‌گذار هم در مصاحبه‌ای که با طلوع بم انجام داد تنها هدف اصلی‌اش را خارج نکردن سرمایه‌های مردم بم (سنگ معدن) از حوزه شهرستان و اشتغالزایی و ارزآوری برای سرمایه‌گذاری مجدد در بم اعلام کرده است. اساسا هر چهار گروه مدعی تلاش برای تامین منافع گروه پنجم هستند.

چرا این ماجرا تبدیل به شمشیر تیزِ دو لبه شده است؟

متاسفانه این موضوع خواسته یا ناخواسته و عمدتا با رفتارها و سخنان گروه اول و دوم تبدیل به شمشیری دو لبه شده که اگر هرچه زودتر غلاف نشود، تبعات بی‌شمار آن در آینده‌ای نه چندان دور، سر از گردن همه طرفها جدا خواهد کرد و در بلند مدت نیز اثرات بسیار ناگواری بر روند پیشرفت و توسعه پایدار بم خواهد گذاشت. شمشیر دولبه یعنی همین فضای تقابلی و هیجانی و رو کم کنی (که متاسفانه در سایه کاهش چشمگیر سرمایه اجتماعی و اعتماد عمومی بوجود آمده) کاری کرده که اگر ماجرا با همین روند فعلی ادامه پیدا کند و مساله با روشهایی مسالمت‌آمیز و محترمانه پیگیری و حل نشود، فقط دو حالت برای آن متصوریم که هر دو حالت یعنی دو لبه‌ی تیغ. حالت اول اینکه بلحاظ زیست محیطی کارخانه واقعا نباید احداث شود که آن را احداث می‌کنند حتی اگر خود سرمایه‌گذار هم راضی نباشد (اگر هم احداث نکنند احتمالا مجموعه اقداماتی می‌کنند که همان نتیجه یا نتایج بدتری را بدنبال دارد). حالت دوم اینکه واقعا منعی برای احداث کارخانه وجود ندارد اما احداث نمی‌شود. نتایج هر دوی این حالتها برای بم و آینده آن مضر و ناگوار است. حالت اول به محیط زیست آسیب می‌رساند، اعتراضات و مطالبه‌گری‌های تند و ناصحیح سرکوب و اعتراضات و کنشگری‌های صحیح و مسالمت‌جویانه نیز خنثی می‌شود و شیب کاهش سرمایه‌ی اجتماعی در بم تندتر می‌شود. نتیجه حالت دوم هم این است که فضای امنیت و آرامش روانی هر سرمایه‌گذاری که قصد سرمایه‌گذاری کلان و تولید در هر زمینه‌ای در منطقه داشته باشد؛ از بین می‌رود.

اگر حالت اول اتفاق بی‌افتد، مسئولین سابق و فعلی چه جوابی برای مردم خواهند داشت؟ همانهایی که مدام از بالا به پایین نگاه می‌کنند و گاهی با زبان تهدید و ارعاب با معترضان سخن می‌گویند. همانهایی که حتی اگر قبول داشته باشیم مافیای خرما در بم وجود دارد و ریشه مشکل به حسادت آنها نسبت به دکتر اسماعیلی برمی‌گردد، اما سعی می‌کنند اعتراض دیگران را نیز با همین برچسب‌زنی‌ها خاموش کنند.

اگر حالت دوم اتفاق بی‌افتد، معترضان (که به ندرت می‌توان در میان آنها کنشگر یا مطالبه‌گر یا فعال رسانه‌ای واقعی پیدا کرد) چه جوابی برای مردم بم دارند؟ همانهایی که حتی به خانواده‌‌ی بابک اسماعیلی هم رحم نکردند. همانهایی که تمام سیستم را رانت‌خوار و ضدمنافع مردم می‌بینند و مدام بی‌اعتمادی و ناامیدی را تزریق می‌کنند. برچسب‌زنی کار اینها هم هست. به مسئولین و سرمایه‌گذار برچسب زد و بند و به دیگر فعالان برچسب خیانت می‌زنند.

در هر صورت این شهر و این تمدن جهانی شده، به توسعه پایدار نیاز دارد. توسعه‌ای که هم حیات و محیط زیست و آب و کشاورزی‌اش را تضمین کند و هم جوابگوی نیاز مردم و افزایش جمعیت باشد. تجربه‌ی مردم این شهر که افتخار داشتن تمدن زنده و مستمر و پایدار سه هزار ساله‌ای را دارند؛ این را نشان می‌دهد که در بحرانها و مشکلات و مسائلی که برایشان بوجود می‌آید، روشهای حل مساله و رسیدن به شرایط پایدار زندگی را می‌دانند. مساله احداث یا عدم احداث این کارخانه که به نسبت ابعاد قابل قیاس با مساله زلزله، خشکسالی، حملات تاریخی و ناکارآمدی و سومدیریت و… نیست اما خب متاسفانه با ندانم کاری خود، کاری کرده‌ایم که به نقطه‌ی حساسی برای تصمیم‌گیری در یک تجربه تاریخی رسیده است.

پیشنهاد می‌شود:

در وهله اول برای حل و فصل این ماجرا، اولی‌تر و مهم‌تر از همه چیز این است که گروه اول و دوم که این شمشیر دو لبه را بوجود آورده‌اند، آن را برای همیشه غلاف کنند. دست از سخنان غیرمنطقی و غیرکارشناسی و تهدیدآمیز و برچسب‌زنی در فضای مجازی و حقیقی بردارند و بگذارند گرد و خاکِ تهمت و تهدید و توهم و دروغ، از جو حاکم بر این موضوع به زمین بنشیند. حتی اگر فرد یا افرادی یا مسئولی حرف ناپخته و نسنجیده‌ای زد، فورا و بدون تامل و تعقل واکنش نشان ندهند. این دو گروه یک سال است رگ غیرتشان به شدت باد کرده و هاله‌ای جلوی چشمانشان را گرفته و متوجه این موضوع نیستند که تنها دلیل نابودی باغشهر بم، صرفا احداث این کارخانه نیست و نخواهد بود. در همین بیست سال اخیر بنا به آمار رسمی حداقل ۵۰۰ هکتار از باغ‌های بم یعنی منبع درآمد تقریبا ۲۰ هزار نفر از مردم این شهر به دلایل مختلف (نیاز به مسکن، سودجویی، زد و بند و…) از بین رفته و اقلیم و محیط زیست و بهداشت شهروندان و این تمدن شهری نیز به مخاطره افتاده و این روند هم متاسفانه فعلا که ادامه دارد. یا برخی مسئولین اسبق و سابق و فعلی شاید باورشان نشود اما در تمام این سالها یکی از موانع اصلی اشتغالزایی و فرار سرمایه‌گذاران مختلف از بم، خود آن بزرگواران بوده‌اند. نه شخص آنها که ناتوانی و ناکارآمدی و سوءمدیریت‌‌‌شان. البته امیدواریم که تیم مدیریتی جدید منطقه این اشتباهات را تکرار نکند.

در وهله دوم و از آنجایی که انتخاب بهترین مسیر برای رسیدن به بهترین نتیجه‌ امری ضروری است؛ بازگشت به میز مذاکره و گفت‌وگو بهترین و تنهاترین مسیر است. میزی که پایه‌های آن احترام متقابل و منافع مشترک و جمعی است. مسیری که قطعا شمشیر دو لبه‌ی فعلی را به سکه‌ای دو رو تبدیل می‌کند که هر طرفش بیاید، ارزش است. اساسا مسیر دیگری وجود ندارد تا ما به یک نتیجه‌ی سازنده، مورد رضایت همه و با کمترین آسیب برسیم. دور این میز، هم نمایندگانی از معترضان باید باشند، هم مسئولین هم سرمایه‌گذار و هم نمایندگانی از گروه چهارم یعنی فعالان و کارشناسان مستقل اجتماعی و فرهنگی شهر. این افراد باید دور یک میز بنشینند تا برای اعتمادسازی و برداشتن گامهای عملی بعدی تلاش و گفت‌وگو کنند تا نهایتا منافع اصلی و اصیل گروه پنجم یعنی عموم مردم و آینده بم را تامین کنند.

چگونه؟

بانی این کار بهتر است داوطلبانه و ترجیحا از میان انجمنها و سازمانهای مردم نهاد محیط زیستی یا فرهنگی اجتماعی خوشنامی باشد که مجوز رسمی دارد. سازمانهایی غیردولتی همچون اتاق بازرگانی و یا افراد یا نهادهایی همچون امام جمعه و شورای فرهنگ عمومی و امثال اینها هم برای این کار می‌توانند مناسب باشند. بهرحال هرکه باشد باید در مسیر گفت‌وگو حرکت کند. اما از این زمان نهایتا تا پایان تیرماه اگر به هر دلیلی افراد و نهادهای ذکر شده نتوانستند یا نخواستند که بانی این کار شوند، گروه دوم یعنی مجموعه‌ی دولت و حاکمیت (به طور مشخص فرمانداری یا اداره محیط زیست بم یا اداره کل استان) باید این مسئولیت را هرچه زودتر انجام دهند و حل موضوع وظیفه آنهاست. کشدار شدن و فرسایشی شدن و حل نشدن این مساله آسیب به مراتب بیشتری خواهد زد.

هر فردی هر راه دیگری غیر از آنچه گفته شد اگر دارد و با آن می‌توان به نتیجه مطلوب رسید، پیشنهاد کند و این مسیر پیشنهادی را نقد کند. بنظر نگارنده و بسیاری از ناظران مستقل، این مسیر بهترین راه برای حل مساله است. اساسا ریشه‌ی اکثر مشکلات و معضلات بم، ارجح ندانستن هدف و منافع مشترک (توسعه پایدار) بر منافع شخصی و باندی و جناحی و همچنین بهره نبردن از ابزار رسیدن به هدف و منافع مشترک، یعنی گفت‌وگو و مدارا در عین تفاوت سلیقه‌ها و افکار است.

امیدوارم هم امروز هم فردا هم در این مورد خاص و هم در دیگر مسائل و چالشها، این مهم تحقق یابد و برای آن تلاش کنیم. اگر این مساله فعلی حل نشود، بعید است دیگر مسائلمان هم حل شود.

لینک کوتاه : https://toluearg.ir/?p=10699
  • نویسنده : محمدجواد رحیم نژاد

ثبت دیدگاه

انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.