در خصوص اظهارنظر نماینده شاهرود در مجلس در مورد زندهیاد بسطامی به نظرم ذکر نکاتی که به ذهنم میرسد؛ خالی از لطف نیست.
اول:
اینکه هنر حد و مرزی ندارد و هنرمند هم.
و جای خوشحالی است که اهالی دیگر مناطق کشور هم به یاد زندهیاد بسطامی هستند و در تلاشند تا به نحوی وی را متصل و متعلق به خود بدانند و برایش تندیس و سردیس بسازند و نصب کنند.
دوم:
اظهارنظر آقای حسینی از این بابت غیرمنطقی (و کمی خودخواهانه!) است که نمیشود فردی را به صرف فامیلش که به شهری منسوب است؛ او را نیز اهل همان شهر دانست. چه اینکه در دیگر شهرها یا در همین بم هم داریم فامیل خراسانی، بیرجندی، مازندرانی، طبسی، شیرازی و…
سوم:
براستی ما بمیها که اینقدر زود خونمان از شنیدن چنین اظهارنظرهای غیربمیها در مورد مفاخرمان به جوش میآید؛ چه گُلی به سر آنها زدهایم که توقع داریم دیگران هم قدمی برندارند.
مگر در بم در این چهارده سال بعد از زلزله و پس از درگذشت بسطامی به غیر از یک نمایهی سیمانی بدقواره و غیرفرهنگی روی دیوار جایگاه موتوری شهرداری و زدن نام یک بلوار دویست متری در یک شهرک مسکونی کم تردد، چه کردهایم برای بزرگداشت نام و یاد او؟!
ما بمیها که هنوز یک سردیس نیم متری نتوانستهایم بسازیم و در جایی نصب کنیم، چرا از گفتههای نماینده شاهرود در مورد ساخت تندیس و سردیس بسطامی و نصب آن در شهر شاهرود ناراحت میشویم؟! ما که هنوز نتوانستهایم اقداماتی فرهنگی هنری در پرتوی نام و یاد بسطامی برگزار کنیم و بسطامیهای دیگری را تکثیر کنیم، چرا نباید از چنین اتفاقاتی در دیگر نقاط کشور خوشحال شویم؟! هرچه هم که تا الان برای گرامیداشت نام و یاد بسطامی بوده، نتیجه تلاشهای خود مردم و موسسات و نهادهای خصوصی بوده است.
حکایت ما بمی جماعت تا کی باید این باشد که گاهی زیاد غریب پرستی کنیم، گاهی دیگر غریبهها و به اصطلاح برخی همشهریها غیربومیها را خیلی شماتت کنیم! اما هیچ وقت آب قنات خودمان در یک جوی نرود؟!
یاداشت : محمدجواد رحیمنژاد