این متن برای اولین بار با همین عنوان در اردیبهشت ۱۳۹۶ در شماره ۱۵۹ هفته نامه طلوع بم منتشر شد و به بهانه صد و هفتمین سالروز تولد زنده یاد سامی نژاد (۳ تیر ۱۲۹۵) بازنشر می شود. او اهل بم بود. شهری که اولین بازیگر زن را به سینمای ایران تقدیم کرد اما پس از گذشت نوزده سال از زلزله هنوز سینما ندارد!
«سامینژاد متاسفانه زندگی خصوصی بسیار ناکامی داشته. چرا که سنت رایج و عرف و همچنین قوانین نانوشته جامعه زمانه او، بازیگرشدنش را تاب نیاورد و او مدام مورد آزار و اذیت خانواده و اطرافیان قرار گرفت تا اینکه گوشه عزلت اختیار کرد و تنهایی را ترجیح داد. با همه اینها، بیشک جسارت و علاقه او به هنر سینما قابل تحسین است، چرا که او این آزارها و توهینها را به جان خرید تا راهگشای زنان آینده باشد. او هزینه علاقهمندیاش به سینما را پرداخت و خواست تا اولین زن سینمای ایران باشد. بدون شک این اولین بانوی سینما، یگانه و ماندگار است و من امیدوارم که نهتنها نسل قبل از ما و نسل ما، بلکه نسلهای آینده بازیگری ایران نیز، این راه دشواری که طی شده را بشناسد و گذشتگان خود را ارج نهد و منزلت سینما را آنطور که شایسته است حفظ کند و پیش ببرد.» (شرق- ۹/۰۲/۹۳)
این صحبتها را رویا تیموریان بازیگر سرشناس سینما در مورد اولین بازیگر زن سینمای ایران گفته است. روحانگیز (صدیقه) سامینژاد، متولد ۳ تیر ۱۲۹۵ در بم.
در سراسر زندگی شغلی و کاری روحانگیز سامینژاد، چیزی که بیشتر از خود فیلم «دختر لر» به عنوان اولین فیلم ناطق ایرانی و همچنین بیشتر از عنوان اولین بازیگر زن سینمای ایران خودنمایی میکند؛ درد و رنج و سختیهایی است که وی بعد از بازی کردن در این فیلم متحمّل شد. او سالها مورد طرد جامعه و حتی اطرافیان و خانواده خود بود. برای جامعهای سنتی که حضور زنان در بیرون از خانه را جز با پوشیدن روبنده یا چادر جایز نمیداند؛ بازی کردن یک زن در فیلمی که برای عموم نمایش دادهمیشد، قطعا پیامدهای مختلف و ناگواری را برای او در پی داشتهاست. امّا فارغ از مسئله نوع حجاب و پوشش بانوان در آن دوره، اصل حضور و ایفای نقش تاریخی«گلنار» در فیلم «دختر لر» توسط روحانگیز سامینژاد و جسارت و شجاعت او برای پذیرش و به جان خریدن تمام تبعات و هزینههای فردی و اجتماعی در سالهای باقیمانده عمرش، او را تبدیل به یک فدایی برای گشودن یک «راه بینهایت» برای زنان ایرانی در عالم هنر (سینما) کرد. از این نظر بررسی ابعاد مختلف زندگی اولین بانوی سینمای ایران قابل توجه است.
روایتها و مستندات مختلفی چه در منابع اینترنتی و چه در منابع مکتوب یا شفاهی در مورد زندگی روحانگیز وجود دارد؛ اما آنچه که بیشتر مورد توجه علاقهمندان به سینما و روحانگیز سامینژاد قرار گرفته همان چیزی است که با جست و جوهای اولیه در فضای اینترنت به دستمان میآید و میخوانیم. پس از حدود سه هفته تحقیق و بررسی مداوم برای نگارش این گزارش، ما موفق شدیم به ابعاد دیگری از زندگی روحانگیز دست پیدا کنیم که چکیده مهمترین آن از نظر شما میگذرد. مسلما تحقیق و بررسی بیشتر، روزنامه نگاران، پژوهشگران و علاقه مندان به سینما را به نتایج جزئیتر و بیشتری رهنمون میسازد.
دختر لر
فیلمی اخلاق گرا
محمدعلی علومی نویسنده، پژوهشگر و همشهری روحانگیز سامینژاد، فیلم دختر لر را فیلمی اخلاقگرا با درون مایههای ضد فرهنگ مهاجرتی و روحانگیز را بانویی قابل ستایش و هنرمندی میداند که با ظرافت و توانمندی خوبی توانسته است نقش تاریخی خود را چه در فیلم و چه به عنوان آغازگر یک راه در جامعه فرهنگی، هنری، اجتماعی آن روز به خوبی ایفا کند.
علومی در گفتوگو با طلوع بم میگوید: در روزگاری که در جامعه زن را «ضعیفه» خطاب میکردند و افتخار و احترام زنان این بود که از کنج خانه بیرون نیایند، روحانگیز سامینژاد یک کار مهم انجام داد و با وجود اینکه به شرایط اجتماعی آن روز واقف بود، به عنوان بازیگر در اولین فیلم ناطق ایرانی ظاهر شد و تا ابد نام خود را در تاریخ هنر سینما جاودان کرد.
علومی میافزاید: هم سینمای جهان و هم سینمای ایران در آغاز راه خود در حدود صد سال پیش، نگاهی اخلاقگرا به مسائل جامعه و حضور زنان در نقشهای سینمایی داشتند و سالها بعد بخشی از سینمای ایران (قبل از انقلاب) و جهان به ابتذال کشیده شد و نگاهی گیشهای، مصرفی و ضد اخلاقی به حضور زنان در سینما داشتند. به همین روی، داستان فیلم دختر لر و نقش«گلنار» که سامینژاد بازی کرده، یک فیلم اخلاقگرا و با بنمایههای ضد مهاجرتی آن روز است.
این پژوهشگر فرهنگ مردم در ادامه با اشاره به نحوه برخورد جامعه با سامینژاد بعد از ایفای نقش و اکران فیلم دختر لر میگوید: این فیلم در تهران حدود سال ۱۳۱۳ به نمایش گذاشته میشود و مردم استقبال خوبی از آن میکنند و سامینژاد و گروه سازنده فیلم که در هندوستان فیلم را ساخته بودند؛ در بازگشتشان به ایران مورد استقبال اهالی هنر قرار میگیرند اما در این میان روحانگیز هیچ روی خوشی از جامعه نمیبیند. او حتی در بازگشت به بم و کرمان از سوی دوستان و خانوادهاش هم طرد میشود و روزهای سختی را تا پایان عمرش میگذراند و تعجب من این است که سالها بعد، حتی خود اهالی سینما و کارگردانان بزرگ هم او را فراموش میکنند. در هرحال او کسی است که فداکارانه و با تحمل سالها درد و رنج و سختی و تهمت و افترا از سوی مردم آن زمان، عرصه را برای حضور زنان علاقهمند به بازیگری در سینما و تلوزیون باز کرد. از این بابت بایستی تمامی هنرمندان امروز سینمای ایران و جوانان علاقهمند به هنر سینما با شناخت او و پاسداشت راهی که او رفته و سختیهایی که تحمل کرده است؛ نام و خاطره روحانگیز سامینژاد را پاس بدارند. این مهم برای همشهریان و هم ولایتیهای او واجبتر و البته افتخار آمیزتر است.
برشی از زندگی شخصی و هنری روحانگیز
غلامرضا سالاربهزادی روزنامهنگار اهل بم (عضو سابق گروه تاریخ مجله ایرانفردا) در گفتوگو با طلوع بم مختصری از زندگی روحانگیز سامینژاد را اینگونه شرح میدهد: صدیقه سامینژاد که بعدها نام هنری روحانگیز را انتخاب کرد؛ در سال ۱۲۹۵ هجری شمسی در بم متولد شد. نام پدرش میرزا اسدا… و نام مادرش سکینه بوده است. او در سال ۱۳۰۸ با یکی از همشهریان خود به فامیلی دماوندی که در یک کمپانی فیلمسازی در هندوستان کار میکرد و برای دیدار خانواده خود به بم آمده بود؛ ازدواج کرد. در هند عبدالحسین سپنتا کارگردان و اردشیر ایرانی مدیر این کمپانی که «امپریال فیلم» نام داشت، بتازگی فیلمنامه اولین فیلم ناطق ایرانی به نام دختر “دختر لر” را نوشته بودند و برای نقش «گلنار» بدنبال زنی می گشتند تا علاوه بر توانایی و استعداد هنری، حاضر شود بدون حجاب و در نقش دختری که یک مرد عاشقش میشود بازی کند.
سرانجام روحانگیز را مییابد و پس از راضی کردن او و همسرش دماوندی، فیلمبرداری فیلم را آغاز میکند. یکی از مشکلات سپنتا، لهجه غلیظ بمی روحانگیز بوده است که با تغییر فیلمنامه و داستان و مربوط کردن آن به نواحی مرکزی ایران این مشکل برطرف میشود. فیلم پس از ساخته شدن در سینما مایاک و سپه تهران در خیابان لاله زار به نمایش درمیآید و بیاندازه مورد استقبال قرار میگیرد. بعد از این زندگی شخصی روحانگیز به شدت تحت تاثیر حضورش در این فیلم قرار میگیرد و همانطور که در ابتدای این نوشتار آمده، از سوی افراد زیادی از جمله خانواده خود مورد سرزنش قرار میگیرد و به حدّی شرایط برای او سخت میشود که به غیر از بازی کوتاه در فیلمهای «شیرین و فرهاد» و «فردوسی» دیگر تا آخر عمرش فیلم بازی نمیکند.
سالار بهزادی ادامه میدهد که: «روحانگیز از دماوندی طلاق میگیرد و بعدها در هندوستان با نصرتا… محتشم یکی از بزرگان سینمای ایران و افراد سرشناس هنری آن زمان ازدواج میکند (چند سال بعد ژاله علو بازیگر سرشناس، همسر دوم محتشم میشود). روح انگیز بعدها از نصرتا… محتشم هم طلاق میگیرد و سپس با فردی به نام ماشاا… عمرانی یکی از همشهریان خود ازدواج میکند و برخی از منابع هم گفتهاند که او با برادر فردی به نام ماشاا… عمرانی ازدواج کرده است. بهرحال ازدواج سوم او هم با شکست مواجه میشود و او سی سال پایانی عمرش را در تنهایی میگذراند. روحانگیز سالهای بعد از سینما را به شغل پرستاری میپردازد تا از این طریق امرار معاش کند.»
در کتاب «کوچه هفت پیچ» اثر استاد باستانی پاریزی تصویری از مجله اطلاعات هفتگی در سالهای دهه ۱۳۳۰ منتشر شده که در آن وی گزارشی از دیدارش با روحانگیز سامینژاد را برای روزنامه اطلاعات نوشته است. این دیدار مربوط به حضور روحانگیز در امتحان پایانی سوم متوسطه در یکی از مدارس شهر کرمان میشود. او در آن سالها حدود چهل سال سن داشته است و آن طور که از متن گزارش برمیآید، سامینژاد قصد داشته برای استخدام در وزارت بهداری در امتحان گواهینامه پایان دوره دبیرستان شرکت کند تا مدرک دیپلم بگیرد.
فاطمهالسادات طباطبائی متولی هیات طباطبائی بم نیز در گفتوگو با طلوع خاطراتی از نام و یاد روحانگیز در ذهنش باقیمانده و میگوید که روحانگیز با خواهر بزرگترش در بم همکلاسی بودهاند و از همان دوران مدرسه به هنر و هنرمندی و نمایش علاقه داشته است و در فعالیتهای هنری و گروه نمایشی مدرسه شرکت داشته است.
اولین بازیگر زن سینمای ایران در سال ۱۳۴۹ بعد از چندین سال گوشه نشینی و دوری از سینما، در فیلم مستند «سینمای ایران؛ از مشروطه تا سپنتا» ساخته محمد تهامینژاد حاضر میشود و از چگونگی ورودش به سینما و سختیهایی که کشیده میگوید و به تلخی گریه میکند.
در سال ۱۳۷۰ در فیلم «ناصرالدین شاه آکتور سینما» ساختهی محسن مخملباف که ورود سینما به ایران را روایت میکند، بخشهایی از نقش گلنار (دختر لر) توسط فاطمه معتمد آریا در این فیلم بازسازی میشود. مجید فدایی مدرس سینما و مستندساز کرمانی هم در سالهای ۷۵ و ۷۶ با ساخت فیلم مستندی که در آن عبدالرضا زهرهکرمانی و لاله اسکندری برای اولین بار جلوی دوربین سینما بازی میکنند، زندگی روحانگیزسامینژاد را در روایتی داستانی و مستند گونه به تصویر میکشد و با حضور بر بالین روح انگیز سامینژاد در محل سکونتش در تهران، روزهای آخر عمر او را نیز ثبت و ضبط میکند. او در آن روزها به دلیل کهولت سن و بیماری در بستر بودهاست.
فدایی در گفتوگو با طلوع بم ضمن بیان توضیحاتی در خصوص نحوه ساخت این فیلم مستند میگوید که سامینژاد در فیلم دیگری از ساختههای عبدالحسین سپنتا با نام «در چشمان سیاه» هم بازی کرده که در آن نقش اصلی را نداشته است. فدایی معتقد است که در مجموع سامینژاد دو فیلم بیشتر بازی نکرده است، یکی دختر لر و دیگری در چشمان سیاه.
داستان غمانگیز و پرماجرای اولین بانوی سینمای ایران بعد از یک عمر تلاش و سختی و درد و رنج، سرانجام در بعداز ظهر ۱۰ اردیبهشت سال ۱۳۷۶ پایان مییابد و هموکه از خاک زرخیز کویر بم برای فتح قلهها و گشودن افقهای جدید پیش روی بانوان این سرزمین برخاستهبود؛ در اوج بیخبری و گمنامیِ روزگارِ فراموشکار، سر بر بالین ابدیّت میگذارد. چه نیکوست که اهالی بم و کرمان هم او را از یاد نبرند؛ چراکه «روحانگیز» صرفا یک هنرمند سینما یا «گلنار» صرفا یک نقش نیست، بلکه یه راه است، یک راهِ بینهایت و همیشگی.