استاد محمدعلی علومی نویسنده بمی و روزنامهنگار سابق موسسه اطلاعات به یاد زندهیاد سیدمحمود دعایی یادداشتی نوشته و آن را در اختیار هفتهنامه طلوع بم قرار دادهاند که در ادامه میخوانید:
«سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز/ مرده آن است که نامش به نکویی نبرند»- سعدی
خبر چنان بهتآور، سنگین و ناگهانی بود که چون آواری بر سر دوستداران خلق و خو و رفتار آزادهوار آقای سیدمحمود دعایی، فرو ریخت.
چرا که به قول مولانا: «از هزاران خلق یک تن صوفیاند/ مابقی در سایه او میزیند»
ایشان در کار، مقتدر بود و توانمند امّا در دوستی پر از صلح و صفا و یکرنگی بود. چنان فروتن که هیچگاه خود را نمیدید و در عوض با تمام توان میکوشید که یار و یاور ستمدیدگان باشد. هم از این رو بود که او پناهگاه خیلی از هنرمندان مستقلی بود که به مجیزگویی تن در نمیدادند و میدانستند که روزنامه اطلاعات با ریاست و سرپرستی سیدمحمود دعایی، تمام قد پشتیبانشان است.
روزنامه محل چاپ و انتشار آثار شاعر توانا و هموطن زرتشتی، توران شهریاری بود و در ضمن هر اثری از روانشاد استاد باستانی پاریزی را منتشر میکرد و از بزرگداشت دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن دریغ نمیورزید. به این سبب و به جهات دیگر، مؤسسه اطلاعات محل رفت و آمد تعداد چشمگیری از هنرمندان و اندیشمندان وطندوست بود.
باری به هر حال یک مؤسسه بزرگ خلاصه به انتشار روزنامه نبود و انواع مجلهها برای هر طیف و مخاطب منتشر مینمود. مجله اطلاعات هفتگی، مجله اطلاعات سیاسی، اقتصادی و مجله ورزشی، شامل طیف گستردهای از مخاطبان بود.
خط غالب و کلی در این مجموعه پرهیز از یکسونگری و دوری از شعارهای احساساتی در عین حفظ و نگهبانی از ارزشهای اخلاقگرا و اخلاقمدار بود. مجله سیاسی، اقتصادی در چنان سطح عالی منتشر میشود که از معدود نشریاتی است که یکی از شرایط دریافت دکترا در علوم انسانی، داشتن مقاله یا مقالههایی در این نشریه است و اگر تمام مؤسسه تنها همین یک مجله را منتشر میکرد، افتخاری برای گردانندهی اصلی یعنی آقا سیدمحمود دعایی محسوب میشد.
«محمود» به معنای ستوده، در منش و اندیشه، گفتار و کردارِ انسانی عزیز و فراموش نشدنی یعنی آقا سیدمحمود دعایی جلوههای آشکار داشت. سعهی صدر ایشان به نحوی بود که هر انتقادی را به شرط عقلانی و منطقی بودن بپذیرند و این وجهِ رفتار، آن بزرگوار را با فاصلهای عظیم و حتی دست نیافتنی با خیلی از مقامات ریز و درشت قرار میداد که انتقاد را با اهانت اشتباه میگیرند و خود را محور عالم و آدم میپندارند. باری به هر حال، «محمودی» بود عاشق باورها و وطن.
«عاقلان نقطهی پرگار وجودند ولی/ عشق داند که در این دایره سرگردانند» ـ حافظ
همچنین از زمره رویکردهای خاص آقا سیدمحمود، پاکدستی و پاکدامنی همیشگی آن بزرگوار بود. ایشان سالهای مدید در خدمت انقلاب بودند و رادیو صدای روحانیت را تقریباً به تنهایی اداره میکردند. در آن رادیو نیز، شیوهی مرضیهی خود را داشتند. یعنی و به عبارتی اطلاعیهها و اعلامیههای بیشتر اشخاص یا گروههای انقلابی و مخالف یکهتازی شاه را، با صدای گرم، گوشنواز و دلنشین خویش، خوانده و بازنشر مینمودند.
این شیوه را بعدها در زمان تصدی مؤسسه بزرگ اطلاعات نیز ادامه دادند و چندین دهه، دنبال اتفاق میان نظریات مختلف و شاید حتی متضاد میان نیروهای پاکباختهی انقلاب بودند. شرکت در مراسم تشییع جنازهی مرحوم سحابی یکی از این نوع رویکردهای محمود و ستودهی آقا سیدمحمود دعایی است.
محبوبیت آن عزیز به حدی بوده که استاد شجریان خواهان برگزاری نماز میت خویش از سوی آقای دعایی شده بود. همچنین بود برپایی همین مراسم هنگام خاکسپاری محمدعلی سپانلو، شاعر قدرتمند و مستقل.
به رغم سالهای مدید در همراهی و همپایی با انقلاب، آن عزیز سفر کرده که «صد قافله دل همره اوست» هرگز آلوده به رانتخواری نشده و حتی فرزندان و نزدیکان خود را به شدت از این امر ناپسند اما معالاسف رایج و شایع نهی نموده بودند.
ایشان میکوشیدند که حتی فراتر از توان خویش در جهت احقاق حق مظلوم، پیش قدم باشند و در این امر پروای نام و ننگ نداشتند. منظورم به عبارتی این است که وقتی مظلومی را از هر جهت در مضیقه میدیدند، بیپروای جایگاه بالای خود، حتی نزد اشخاصی تازه به دوران رسیده و متکبر و بلکه متفرعن نیز میرفتند تا بلکه گرهی از کار فرو بستهی مظلوم یا مظلومانی بگشایند و حیرتآور این است که اغلب اوقات فرد ستمدیده حتی متوجه نمیشد که چه طور و چرا مشکل یا مشکلات حادّ وی برطرف شده است؟ و چه شخصی با تمام توان دنبال حلّ محرومیتهای وی بوده است؟
باری به هر تقدیر، آقای دعای دین را در مکارم الاخلاق میجست و خود واعظ دو رو یا چند رویی نبود که حافظ در نقد حال و احوال آن گروه سروده است که: «مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس/ توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند؟!»
درباره زندگی بسیار دشوار ایشان میتوان رمانها نوشت، فیلمها ساخت و نمایشها اجرا نمود. فرصتی که متأسفانه از دست رفت چرا که خبر ناگهانی بود و چون آوار فرو ریخت.
امّا اکنون به این بیت اکتفا میکنم که:
«هر چه گویم عشق را شرح و بیان/ چون به عشق آیم خجل باشم از آن»
همچنین به همه و به ویژه به خانوادهی گرامی آن شادروان عرض صمیمانهی تسلیت دارم، چرا که: «پدر پیر فلک را صبر بسیار بباید/ تا دگر مادر گیتی چون تو فرزند بزاید»
با احترام به آن عالی مقام ـ محمدعلی علومی