طلوع بم – محمد علی علومی: اکنون مدتی نسبتا طولانی از زلزله دهشتناک و غمبار بم گذشته است امّا بعضی وقایع طبیعی و اجتماعی اعم از نیک یا بد، فراموش ناشدنی هستند، چون که وقایع اجتماعی یک شهر یا منطقه یا حتی جهان به پیش و پس از آن واقعه یا وقایع تقسیم میشوند از باب مثال، الآن جهان درگیر کرونا است و در آینده، جهان به پیش و پس از کرونا تقسیم میشود. در قرن بیستم نیز وقوع وقایعی مانند جنگ های جهانی، جهان را به قبل و پس از جنگ دوم و تسلیم شدن آلمان هیتلری تقسیم کرده است. زلزله بم نیز از جمله بلاهایی در طبیعت بود که تاریخ بم را به دو بخش تقسیم کرده است.
باری، برگردیم به دوران کهن و تاثیر وقایع ناخوشایند بر سرنوشت و سرگذشت بشریت که اتفاقا تاریخساز نیز بودهاند. حدوداً سه تا دو هزار سال قبل از میلاد مسیح، سرمای سخت در مناطق جنوب سیبری باعث شد که قبایل آریایی جهت دست یابی به سرزمینهای معتدل و قابل زیست و از شرّ سرمای سخت شروع به مهاجرت کردند که از میان آنها چهار قبیله بزرگ یعنی مادها، پارتها، پارسها و سکاها به سمت ایران، افغانستان و آسیای میانه کوچ کردند که در مجموع ایران بزرگ یا ایران فرهنگی را تشکیل میدهند.
از همان دوران باستان موضوعی پیچیده و دشوار که هنوز هم قابل بحث و مناقشه است، ذهن حکیمانه دوران کهن را به خود مشغول کرده بود که موضوع شرور در اجتماع به چه سبب است؟
پاسخها البته متفاوت بود، بعضیها شرّ را موضوعی عدمی میدانستند و عدهای به ثنویت معتقد شدند که خدای نیکیها جز نیکی نیافریده و سلطان شر یا اهریمن، سازنده شرور در طبیعت و در اجتماع است. این موضوع پس از اسلام به طرز مبهم و نه چندان واضحی به گردش چرخ و افلاک و تاثیر ثوابت و سیارات در سرنوشت بشر مرتبط گشت.
چنانکه میبینیم و میدانیم موضوع شر و شرور یعنی هر آنچه با زندگی آرام و آسوده در تضاد باشد، چه در وجه طبیعت و چه در وجوه اجتماعی، پیوسته ذهن بشر را به خود مشغول داشته است.
از اینجا میرسیم به نقد و بررسی گفتههای نابخردانهای که در آن اوایل وقوع زلزله بم در بعضی از جاها و از جانب بعضی آدمهای ساده دل اما فاقد فهم و عقلانیت گفته میشد.
مثلاً در همان ایام یک بار با قطار از کرمان به تهران میرفتم. به غیر از من بقیه مسافران دوستان و همکاران یکی از ادارههای واقع در شهری از استان کرمان بودند و البته موضوع روز و نقل محافل همان زلزله بم بود. یکیشان خطاب به دوستان همکارش گفت که شنیدهام بمی ها شتری را زنده سوزاندهاند و به خاطر همین بلا بر سرشان نازل شده است! مخاطب او با اعتماد به نفس و اطمینان خاطر پاسخ داد که نه! شتر نبوده و گربه بوده! و من که اصلاً آدمی اهل بحث و جدل به ویژه با انسانهایی در این سطح پایین از درک نیستم، هیچ چیز نگفتم.
گفت وگو با آنها را بیهوده میدانستم و در ضمن همه ما آنقدر گیج و بهت زده بودیم که حالمان، حال گفت و گو نبود. حالا که مدتها از آن زمان میگذرد گاهی با خود فکر میکنم که شاید اگر من هم وارد بحث میشدم آن جماعت جهت رعایت حال من، چیزی نمیگفتند. اما این را نیز یقین دارم که هرچند آمیخته به مزاح است اما از واقعیت نیز چندان دور نیست. منظورم این است که ممکن بود ادب را رعایت کنند و به اصطلاح کوتاه بیایند اما به احتمال زیاد، بعدها به همدیگر میگفتند که طرف خودش یکی از همانهایی است که شتر آتش زده، مگر سبیلهایش را ندیدی؟ اصلاً از چشمهایش خون میچکید!
… به هرحال شهر، هر شهر و اصلاً هر آبادی از شهرها و آبادیهای کوچک تا شهرهای بزرگ و با شهرت جهانی مانند روم، اینها تاریخی فرهنگی پشت سر دارند. مثلاً مشهور است که بانیان روم دو برادر بودند که در طفولیت رها شده و از سینه ماده گرگی شیر خورده بودند. این موضوع مرتبط با اساطیر میشود. در دوران باستان و قبل از رواج شهرنشینی در دورهای که طوایف و قبیلههای کوچ نشین بیشترین جمعیت جهان قدیم را تشکیل میدادند، هر طایفه برای خود توتمی داشت با ریشه حیوانی یا گیاهی که آن توتم را حامی قبیله خود میپنداشت و آشکار است که قبل از ایجاد شهر روم و سپس گسترش آن در حد یک امپراطوری بزرگ در جهان باستان، قبیلهای که به شهرنشینی روی آورده بود، گرگ را توتم و نگهبان و حافظ خود میدانسته است. این زاده گرگ بودن برای قبایل کوچ نشین و مهاجر و مهاجم افتخار محسوب میشد. چنان که خیلی از قبیلههای ترک یا به تعبیر ایران باستان، تورانی، اینها نیز خود را زاده گرگ میدانستند چرا که در صحاری سرد، گرگ شکارچی خوفناکی است و برای قبیلهها افتخار بود که خود را مانند گرگ مهاجم و خونخوار و بیرحم بدانند و بکوشند که در دل قبایل دیگر از این طریق ترس و واهمه ایجاد کنند.
باری، چنانکه گفته شد هر شهر و آبادی تاریخی پشت سر خود دارد که هویت کنونی مردمش را میسازد. شهر فقط و فقط عبارت از ساختمان و کوچه و خیابان و میدان نیست، بلکه فرهنگ، باورها و ارزشها و ضدارزشهای رایج در میان مردم و در ارتباط میان آنهاست که یک شهر را شخصیت و هویت میدهد. به همین جهت است که بم، پس از زلزله دیگر همان بم قبلی نیست. از همان معماری ساختمان ها شروع کنیم که متناسب با شرایط اقلیمی خیلی از خانهها بامهای گنبدی شکل، بادگیر، حوضخانه و در بعضی از خانهها زیرزمین داشتند که باد خنک از بادگیرها را به زیرزمین یا به حوضخانه منتقل میکرد. کوچه باغها بسیار زیاد بودند و شهر در کلیت خود شبیه تابلوهای نقاشی از نقاشان اکسپرسیونیستی مانند پل گوگن یا نقاشیهای امپرسیونیستی نقاشان فرانسوی قرن نوزدهم بود. مناظر زیبا و دلنشین و چشم نواز با سرورها و درختهای خرما و مرکبات و با آسمان فیروزهای رنگ، بیشک حتی زیباتر از تابلوهای نقاشی بود. الان البته ساختمانها محکم و ضد زلزله ساخته شدهاند که ضروری هم هست اما این آرزو نیز نابجا نیست که ای کاش معماری قدیم با وجود بعضی از معماران جوان و متخصص شهر، هم ویژگی فرهنگی خاص خود را حفظ میکرد و هم ساختمانها محکم ساخته میشدند. در ضمن موضوع دیگر که منجر به آسیبهای اجتماعی شده مربوط به ماهها و سالهایش پس از زلزله است. تعداد زیادی مهندس ساختمانسازی و معمار و کارگر از نقاط مختلف کشور به این شهر سرازیر شدند. عدهای از آنها در همین جا ازدواج کرده و حتی بچهدار شدند و سپس ناگهان خانوادهشان را واگذاشته و رفتهاند. عده زیادی از زنان و خانوادهها نیز سرپرستشان را در زلزله از دست دادهاند. به این جهت زنهای سرپرست خانواده کم نیستند. این موضوع در کنار بچههای یتیم، بیسرپرست یا بدسرپرست باز هم معضلی است که البته به سبب وجود نیکوکارانی بیادعا مانند آقای سبزواری و رامین ولندیاری یا خانم جهانیفر و دیگران تا حد چشمگیری از مصایب و مشکلات زنهای تنها و سرپرست خانوار یا بچههای یتیم که اکنون جوان شدهاند، کاسته است.
افسردگی عام پس از فجایع بدیهی و طبیعی است و این افسردگی در شهر بم هنوز شدت و قوتی بیشتر از دیگر شهرها دارد. چون که یاد رفتگان آن هم عزیزانی مانند پدر یا مادر یا هر دو که حامی و سرپرست فرزندانشان بودند داغ بر دل خیلیها نهاده است.
البته زندگی جریان دارد و من بی هیچ تعارفی میگویم که نسل جدیدی شکل گرفته یا در حال شکل گرفتن است که میتواند هویت و شناسنامه علمی و فرهنگی شهر را زنده کند. در روزنامه نگاری نوین، دوست قدیمی من آقای محمدجواد رحیمنژاد چند سالی است که شکل تازه و مطابق با شیوههای جدید روزنامهنگاری را آغاز کرده است که بیمبالغه روح جدیدی به رسانه در این منطقه بزرگ داده و در حد مقدورات به وظایف روزنامهنگاری میپردازد و البته همکاران خوبی هم دارد.
دوستان هنرمند و قدیمی من آقایان محمدعلی جوشایی و اهورا ایمان نیز که آغازگر شعر جدید و ترانهسرایی در سطح کشور هستند، خوشبختانه مشغول کار هستند و همینهایند که وظیفه سنگین در ساختن بم را بر عهده دارند.
چاپ شده در شماره ۲۴۴ هفته نامه طلوع بم